سپیده دمی اگر. به پلاک در این خانه رسیدی. پردهها را کنار زن
سپیده دمی اگر
به پلاکِ درِ این خانه رسیدی
پرده ها را کنار زن
که شمایلِ تو بی پرده دیدنی ست
در حضورِ خانه اگر
در حضورِ خانه کسی نیست
که شمایلِ تو در حضور دیدنی ست
اگر جهان نابیناست
اگر نمی بیند
زیرِ پاها تماشای غمگینِ علف ها را
و افتادن پرِ گنجشک ها در حیات مرگ را
پس با چشمِ تو اگر سپیده بزند
حتی حیاطِ زندان را
با روشنایی ی از شوق وقتِ گریستن است
و از شباهتِ مرگ گریزوُ گریختن است
که شمایلِ تو در حضورِ خانه است وُ
هنگام دیدن
لب کم است برای بوسیدن
شهباز پویا
یادکرد «سپیده قلیان» روزنامهنگاری که در کنار کارگران هفتتپه بود و هست.
شما نیز شعرهایی که «سپیده» در آنها روشنایی دارد برایم بفرستید تا فریادش بزنیم.
@faryadnaseri
@andaromidvari