جز آدمی نزاد ز آدم در این جهان. وینها ز آدماند؟ چرا جملگی خرند!؟
جز آدمی نزاد ز آدم در این جهان
وینها ز آدماند؟ چرا جملگی خرند!؟
دعوی کنند گرچه براهیمزادهایم
چون ژرف بنگری همه شاگرد آزرند
«ناصرخسرو»
دلم طوری آتش گرفت که از تقریرش عاجزم. در صورتی که اگر ملت ما فقیر و عاجز و بیعلم و قاصر نبودند و اصول مدافعهی قلمی در افکار عامه فرنگ را میدانستند ناچار اسامی زنان و اطفال مقتول را که بلاشک عدهشان زیاد است ثبت و جمع می کرد لکن بیشتر از مظلومیت مادی، مظلومیت معنوی آنها قابل ترحم است... علاوه بر شقاوتهای روزانهی او از مثلهی اعضا و بریدن گوش و دست و پا و غیره، و دار زدن احرار که هر چند روز یکی واقع می شود و گمان میکنم دیگر خبرها به جرائد فرنگ نمیرسد مگر در موقع قتل یکی از مشاهیر که تلگراف میکنند.
نامهی شماره نوزده. از نامههای تبریز. ادوارد براون
ای پسر هیچ دل شکسته مباش
کاندرین خانه نیز احرارند
دل بدیشان نه و چنان انگار
کین خسان نقشهای دیوارند
«ناصرخسرو»
پینوشت: آخرین امید غمگنانهام همین اندرز ناصر خسرو است. باقی همان «خداوندگاران منبرند» که دنیا به کامشان است.
@andaromidvari