از زندگی تیپ تکیه میکند این نوع آدمها را میتوان تیپهای ساده یا بسیط نامید
از زندگی تیپ تکیه میکند این نوع آدمها را میتوان تیپهای ساده یا بسیط نامید. اما در آفرینش شخصیت با وجود مشروط کردن شخصیت به وضعیت طبقاتی او و نیز روابط جاکم بر جامعه، همچنین گذشته تاریخی و فرهنگی آن، ویژگیهایی به او نیز میدهد که به خاطر بعضی از مشغلههای انسانی با وجود گذشت زمان و سپری شدن یک دورهی تاریخی همچنان جذاباند که به اینها شخصیت رمان میگوید. با این توصیف هاشم هر جایی که شیوهی رفتاریاش در هر خانه متفاوت است و بخش اعظم رمان، در مواجه با طوطی(هاییده) در خانهی شهین، با نمایش فردی لال، در این شرایط میافتد و باید تا پایان سیر رمان، در همان وضعیت بماند، جذاب و ماندگار نیست؟ گرهای که لالبودن به شخصیت و وضعیت میدهد تا نهایت در پایان رمان، به حل آن نه به شیوهی عامهپسندانه که به شیوهای مطابق با شخصیت بپردازد. گرهای که خواننده و روای از ابتدا چیستی آن را میدانند و منتظرند که برای شخصیتهای خانهی شهین این گره گشوده شود. که اگر با تیپ مواجه بودیم یا ادبیاتی در زمرهی ادبیات عامهپسندانه، اندیشهی گشایش زبان که اندیشهی طوطی بود نه به عنوان یک بازی، که به عنوان حقیقتی از آغاز رمان، بخشی از هاشم میشد اما تغییر آن به یک بازی بین بهروز و هاشم و زنان خانهی شهین، و جدا کردن اندیشهی راوی و مخاطب از اندیشهی طوطی، این وضعیت را به یک وضعیت کنشزا در عین آگاهی تبدیل میکند که باز، این آگاهی در شخصیتپردازی میتواند مهم تلقی شود. اگر چه میتوان سوالهایی در محدودهی این وضعیت مطرح کرد به طور مثال در شهرنو که نهایت با یک دعوا مردم در خانهها جمع شدند و ژاپنی به آنجا آمد و سایرین از وضعیت خانهی شهین باخبر شدند، در جاهایی دیگر از سیر رمان میشود این امکان را محتمل دانست که زنهای این شهر بهگونهای با هم در ارتباط باشند یا از همخوابگیهاشان به هم بگویند یا شخصیتهای پر تردد آن محله را به خوبی بشناسند و به هر روی خانه به خانه حرفش برسد که هاشم لال نیست. و بسته ماندن این وضعیت تا زمانی که هاشم با چاقو کردن طوطی در پایان رمان مواجه میشود و زبان میگشاید، این طور باقی نماند. اگرچه امری است ممکن اما این سوال را ذهن ایجاد میکند که گویی باید آن را به عنوان جبر داستان پذیرفت.
اما در ادامهی برای صحبت از مضمون این رمان و موقعیت شهر نو که محلهای برای اسکان و کار فاحشهها بوده است، مروری باید داشت به مجموعه عکس کاوه گلستان از شهر نو و همچنین گفتهی او در توضیح این مجموعه. کاوه گلستان میگوید:
من میخواهم صحنههایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشهدار کند. میتوانی نگاه نکنیو میتوانی خاموش کنی. میتوانی خویت خود را پنهان کنی مثل قاتلها اما نمیتوانی جلوی حقیقت را بگیری. هیچ کس نمیتواند. و با مجموعهای متفاوت از شهر نو مواجه هستیم. مجموعهای که به نقل از گلستان، از زنان شهر نو است. زنانی که عنوان فاحشه با خود دارند اما جواب سوالهای کاوهی گلستان را موقع پرسش از سن و حل تولد و غیره با خجالت میدهند و با تصویر مبهمی که عموم ما از فاحشه داریم، متفاوت است. زنانی که وقتی به آنها بگوییم حالت چطور است خانم؟ باورشان نمیشود با آنها بوده و خودشان را ضعیف و غیر محق از همه چیز میدانند.
ما میتوانیم اتاق طوطی و فریبا و کافهی افسانه را که در طوطی خواندهایم در این عکسها پیدا کنیم و همین که با دیدن این عکسها بگوییم این زن پیر شبیه به طاوس است، آن یکی که دختر بچه است شبیه به زهره است یا این همان پنکه است که صدایش آزار میدهد یا این همان طاقچه است که هاشم خاکستر سیگارش را رویش خالی میکند، همینها حاکی از شخصیتپردازی در رمان طوطی نیست؟ و اهمیت ثبت این برهه از تاریخ اجتماعی که عکاسی رسالت خود را انجام داده است. تاریخ کتبی رسالت خود را انجام داده است و ادبیات اگر دستش خالی میماند چه میشد؟ مگر میشود رسالت ادبیات را عقبتر یا کوتاهقدتر از سایر هنرها دانست؟ شدنی است؟ بعید است. و اگر چنین است که لابد درکی از ادبیات نداشتهایم. تقلیل رمان طوطی به یک رمان سکسی یا گاها پورن! را میشود با گفتهی خود زکریا هاشمی، ملغی کرد. زکریا هاشمی در توضیح رمان میگوید بعضیها در این کتاب سکس دیدهاند. اما من نویسنده در این کتاب سکس ندیدهام. یا این که نمیدانم آنها از سکس چه تعریفی دارند. در این کتاب قهرمان پردازی نشده است از شخصیت کوچک در باز کن مطرح است تا خانم رییس. او ادامه می دهد که من نمیخواستم ادبیات رمانتیک ارایه دهم و ناله سر دهم که این ها زجر میکشند. هاشم خجالتی است. مگر اینکه مشروب بخور. نوع باجگیریها و پولدادنها و پول گرفتنها در شهر نو وضعیتی است که باید به آن پرداخت. زنهایی که باید چقدر کار کنند تا نیمی از آن را به خانم رییس بدهند.
در بخش دیگری از صحبتهایش از پیشروی رمان با دیالوگ صحبت میکن