هر کس سرنوشتی دارد. سرنوشت هم رقم از رفتار خودمان می‌خورد. مهربان باشی

هر کس سرنوشتی دارد. سرنوشت هم رقم از رفتار خودمان می‌خورد. مهربان باشی. بداخلاق باشی. غیرقابل‌اعتماد باشی. مورداعتماد باشی. دروغ‌گو باشی. راست‌گو باشی. هر چه باشی. چیدمان اطرافت را تغییر می‌دهی. چیدمان هم که توازن نداشته باشد تعادل سفینه‌ی زندگیت به‌هم می‌خورد.
من ایراد بزرگی دارم. ایرادی بزرگ که سختم اما همین که کسی وارد حیطه‌ی من شد. از من شد. نانم خورد. نانش خوردم. غمم خورد شاید. غمش خوردم حتمن. دیگر نمی‌توانم با او تندی کنم. براق شوم توی صورتش. زبانم نمی‌چرخد باهاش تندی کنم. می‌مانم منگ. چطور به این کسی که بارها گفته‌ام جانم حالا بگویم: کثافت. فلان و بهمان.

اما گویا ترازوی طبیعت آن‌قدر تکرار می‌کند تا درست شوی یا ناقص حذفت می‌کند.

این خلق من سبب شده است حداقل در این یک‌سال اخیر فشار زیادی تحمل کنم. شریک کاری‌ام رسمن در حال سواستفاده بود. همه را رنجانده بود.
تک‌به‌تک من از همه عذر خواستم. چون نمی‌دانستم با این کسی که شریکم است باید چطور حرف بزنم.

نزدیک‌ترین کسانم اشتباه می‌کنند. چون سنگی که پتک می‌خورد تا آخرین لحظه که نریزم و خرد نشوم شکلم را حفظ می‌کنم.

مترجم محترمی می‌گوید چنین کن. اعتماد می‌کنم. بعد ماجرا که رقم تلخ می‌خورد می‌گوید خب می‌خواستی بپرسی. باز من باید بروم بگویم: آقای گلستان عذر می‌خواهم.

اما من‌بعد عذر نخواهم خواست هر کس اشتباه کند باید تاوان اشتباهش را بدهد.

من دیگر تاوان اشتباه کسی را نخواهم داد.

به‌قول دکتر که از خودت دور کن. با فاصله نگاه کن.
دیگر این منم. این خطم. این نشانم.
با فاصله که باشم البته کمی تندم. ترکانه تندم.