امشب از خواب خوش گریزانم. که خیال تو خوشتر از خوابست. خیره بر سایه‌های وحشی بید

امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوشتر از خوابست
خیره بر سایه های وحشی بید
می خزم در سکوت بستر خویش
باز دنبال نغمه ای دلخواه
می نهم سر بروی دفتر خویش
تن صدها ترانه می رقصد
در بلور ظریف آوایم
لذتی ناشناس و رؤیا رنگ
می دود همچو خون به رگ هایم
آه … گوئی ز دخمه دل من
روح شبگرد مه گذر کرده
یا نسیمی در این ره متروک
دامن از عطر یاس تر کرده
بر لبم شعله های بوسه تو
می شکوفد چو لاله گرم نیاز
در خیالم ستاره ای پر نور
می درخشد میان هاله راز
ناشناسی درون سینه من
پنجه بر چنگ و رود می ساید
همره نغمه های موزونش
گویا بوی عود می آید
آه … باور نمی کنم که مرا
با تو پیوستنی چنین باشد
نگه آندو چشم شورافکن
سوی من گرم و دلنشین باشد
بی گمان زان جهان رؤیائی
زهره بر من فکنده دیده عشق
می نویسم بروی دفتر خویش
«جاودان باشی، ای سپیده عشق»


سپیده .فروغ فرخزاد

به انتخاب آیدا موسوی




یادکرد «سپیده قلیان» روزنامه‌نگاری که در کنار کارگران هفت‌تپه بود و هست.

شما نیز شعرهایی که «سپیده» در آن‌ها روشنایی دارد برایم بفرستید تا فریادش بزنیم.
@faryadnaseri

@andaromidvari