در این خاک بلاهت هر روز به خرد میخندد …چرا و چطورش به گمانم باید برای آنکه سرنوشت خرد برایش مهم است روشن باشد …ابزارهای تحمیق دی
در این خاک بلاهت هر روز به خرد میخندد.
چرا و چطورش به گمانم باید برای آنکه سرنوشت خرد برایش مهم است روشن باشد.
ابزارهای تحمیق دینی که انسانها را مسخ میکنند و در همان جهان مسخشده رتبهبندیشان میکنند.
مسخشدهها میدوند که از پای منبر به جمع خصوصی صاحب منبر برسند و اگر شد در آینده بر منبر شوند.
اندیشه کجاست؟ در همین حد که میبینید: رسیدن به سوار و سوارشدن.
طرف دیگر سکه، سرگرمی است. تفریح و هنری که با آن مردم ما خوشند: شاخهای مقنعهپوش اینستاگرام، جوانان هرزهگو، دختران هرزهرو.
تمام ادبیات و هنر ایران یک نویسنده و هنرمند ندارد که چهار میلیون هواخواهش باشند.
طرف بی هیچ سواد و زحمتی با مالیدن دستش به آلتش بر سرها سوار است.
شاید بگویید هنرمند اصیل پر هواخواه: شجریان!
اما این بیانصافی است. عمر و زحمتی که شجریان صرف کرده کجا و تازه قدری که دیده کجا؟
وضعیت چاپ و نشر به سیصد و دویست و صد نسخه رسیده است فدای سرتان!
بروید ببینید «ولکنتان» کجا چسبیده؟
جالبتر از همه ما شاعرانیم سر بیکلاهی از اثر در اطراف و قمپوز ناتمام.
سکوی این طرف هم اینستاگرام است. فضایی به وسعت لایکها و کامنتها و استوریها. فضای عیان بلاهت.
حالا بدو که شاخ شوی. صاحب k شوی.
جهان نو با ابزارش اگر تکیه بر خرد استوار نداشته باشد. خوکدانییی میسازد که تولیدش بلاهت و کثافت محض است.
میدانم نهایتش چندصد نفر اینجا و در تلگرام این مطلب را خواهند دید، چقدر بخوانند نمیدانم.
ولی باید باور کنیم: ما کم شماریم و بلاهت در این خاک هر روز به خرد میخندد.
طرف گفت: آقای ناصری از هر کتابت چند میلیون درمیآوری؟ خندیدم.
گفت بیکاری؟