🔻 «قانون از در زندان تو نمی‌آید.»

🔻«قانون از در زندان تو نمی‌آید.»
این جمله را ما نه یکبار و دوبار، بلکه بارها از مامورین زندان می‌شنیدیم. مدت‌ها بود که قانون از ایران رخت بربسته بود، از آن‌روزی که بر پیشانی روزنامه نویسان داغ هوچیگری زدند و با #شلاق و کتک و سپوری بلدیه جلوی آن‌ها در آمدند، دیگر #قانون در ایران وجود خارجی نداشت. ولی باز صورت ظاهری آن حفظ می‌شد، باز عدلیه‌ای وجود داشت، عروسک‌هایی روی کرسی‌های وزارت و وکالت قیام و قعود می‌کردند. اما دور زندان دیوار چین کشیده بودند. کسی از عدلیه جرات نمی‌کرد به در آن نزدیک شود. هیچکس نمیپرسید که به چه اتهام و جرمی مردم این کشور به #زندان می‌افتند، با آن‌ها چه معامله‌ای می‌شود، چند نفر در سال در این جهنم از گرسنگی و بیماری و از زجر و شکنجه می‌میرند. شهربانی و رضاشاه فقط یک ماموریت به رئیس زندان واگذار کرده بودند. زندان باید آرام باشد و هیچکس نباید بفهمد درون آن چه اتفاقی می‌افتد. این بود که زندان نیز مجبور شده بود برای خود سیاستی اتخاذ کند. روسای زندان که در دوره گرفتاری 53 نفر به «رتق و فتق» امور می‌پرداختند کمابیش، همین روش را تعقیب می‌کردند، منتها یکی با ملایمت و دیگری با خشونت سیاسی که روسای زندان برای آرام نگاه‌داشتن زندانیان اتخاذ کرده‌اند. همان روش فطری است که پست‌ترین موجودات برای حفظ وجود خود به کار می‌برند. دروغ‌گویی، دورویی، دو بهم‌زنی، ملایمت در موقعیکه زندانیان برآشفته هستند، شدت هنگامیکه زندانیان در اثر تحمل گشنگی ضعیف شده‌اند.

📚کتاب53نفر
✍بزرگ علوی

@antioligarchie