انقلابمان را دزدیده اند برای بازگشتش تلاش می کنیم! تمام مطالب منتشره در کانال مورد تایید نیست و گاهی تنها برای هم افزایی و ایجاد فضای آزاد اندیشانه انتشار میابد. ادمین: @WT_XT
❌ داستان سارق گوسفند.. ✍️
❌ داستان سارق گوسفند
✍️#سینا_کلهر
⚠️ داستان سارق گوسفند را حتی میتوان از سال بعد در کنار داستان چوپان دروغ گو در کتابهای درسی آورد و به بچهها درس داد.
شاید سالها بگذرد و دیگر چنین فرصتی برای پیدا شدن یک داستان برای کتابهای درسی پیش نیاید. به خصوص این که با چوپان و دروغ گویی هم ارتباطی داشته باشد. داستان اما باید بعد از درس چوپان دروغ گو باشد تا ...
🔻داستان هم برای بچهها میتواند مثلا این گونه باشد:
🔸 در روزگار گذشته، شهری بود که تا مدتها به نام شهر امام رئوف و ضامن آهو شناخته میشد. مردم از شهرهای دور و نزدیک برای زیارت به این شهر میآمدند. آن روزها سفر به آن شهر و زیارت حرم و دیدن گنبد طلای آن، آرزوی خیلی از مردم بود. خیلیها یک یا چند سال پول جمع میکردند تا بتونند برای زیارت به این شهر بروند.
شهر کم کم بزرگ میشد و تعداد زائرانش هم بیشتر.
🔸یک روز بزرگان شهر احساس کردند شاید در سفر زیارتی حوصله زائران سر برود. به همین خاطر تصمیم گرفتند تفریحگاههایی را در شهر درست کنند تا مردمی که برای زیارت آمدهاند بعد از زیارت، کمی هم سیاحت کنند! البته پول مختصری هم گرفته میشد که صرف اشتغال زایی! آبادانی حرم ، شهر و هتلها میشد که آسایش بیشتری را برای زائران داشت ...
🔸با این تصمیم کم کم سر وکله مجموعههای بازی و شادی، موجهای آبی و...در شهر پیدا شد. کار به جایی رسید که آوازه آنها از حرم هم بیشتر شد و بچهها شهر را بیشتر با سرسرههای آبی رنگارنگ و هیجان انگیزش میشناختند.
🔸پول کمی که قرار بود از این راه به دست بیایید زیاد شد، خیلی زیادتر از چیزی که فکر میکردند. پول در آوردن از زائران هم انگار به دهان مردم آن شهر مزه کرده بود. به همین خاطر باز هم تنها به خاطر زائران به فکر تغذیه و چیزهای دیگر زائران مخصوصا با کباب شیشلیک در شاندیز افتادند. البته این جا هم پای کمی پول در میان بود. منتهی هدف همچنان خدمت بود. این شاندیز بعدها ماجرای بزرگی شد.
🔸در همان حال که زائر تبدیل به منبع درآمد شده بود، حقهبازی متوجه شد که اعتقادات مردم بوی پول میدهد. پس با اسم و القاب آن امام عزیز بانک و موسسه مالی ایجاد کرد تا به مردم وام قرض الحسنه بدهد فقط کمی هم سود میگرفت 20 تا 30 درصد! مرد حقهبازتر دیگری زحمت قرض الحسنه و سود را هم به خودش نداد و با موسسه بدون مجوزش که شعبههای زیادی در کشور داشت از مردم کلاهبرداری کرد و پول مردم را بالا کشید. خلاصه هر کسی یک جور درآمدزایی پیدا کرده بود.
در میان این همه شغل و درآمد، سارق نگون بختی هر شب از گله گوسفندان گوسفندی میدزدید و از قضا چند باری هم فقط او دستگیر میشد و هر بار قول می داد، که دیگر دزدی نمیکند ولی چون که نمیتوانست از زائران و اعتقادات راه دیگری برای پول در آوردن نمیشناخت، هر بار قولش را فراموش می کرد.
🔸کم کم تاب و تحمل مردم تمام شد، یک روز در میدان شهر جمع شدند، اعتراض کردند و شعارهای زیادی دادند. از مرگ تا شاد! حتی مردم شهرهای دیگر هم در حمایت از آنها شعار دادند.
تازه اعتراض ها تمام شده بود که ناگهان یک روز در شهر اعلام کردند که دستان سارق گوسفندان را دوباره گوسفند دزدی کرده بود! قطع خواهند کرد. تا برای دیگران درس عبرتی شود.!!
از وقتی در آن شهر زائر را پول متحرک میدیدند همه چیز برعکس شده بود حتی درس عبرتها!
💢 گذار از این سیاستوارگی
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie