- جناب شهردار … چرا با این درخواست من موافقت نکردی؟

#داستانک

یکی بود یکی نبود ... در روزگاران دور شهردار یکی از شهرهای کشور برای خودش نامه می نویسد و درخواست استفاده از یک منزل مسکونی متعلق به شهرداری را می دهد.

شهردار محترم بشدت با این درخواست مخالفت کرده ... و کلی خودش را سرزنش می کند که چرا چنین نامه ای را نوشته است ...

- جناب شهردار ... چرا با این درخواست من موافقت نکردی؟ آخه ناسلامتی من که خود تو هستم.
- درسته من خود تو هستم ... اما به نظر من اینکار اصلا درست نیست ... مردم به ما اعتماد کرده اند ... ما نباید از این اعتماد سوء استفاده کنیم ...

دعوای شدیدی بین آنها در می گیرد ... اما سرپرست محترم زیر بار تایید این درخواست نمی رود و نه تنها با آن موافقت نمی کند بلکه متن نامه را در اختیار رسانه ها قرار می دهد تا دیگر هوس نکند از این درخواست ها به خودش بدهد ...

به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇


https://t.me/joinchat/AAAAAEOL5PA81hI9ioK_EA