انقلابمان را دزدیده اند برای بازگشتش تلاش می کنیم! تمام مطالب منتشره در کانال مورد تایید نیست و گاهی تنها برای هم افزایی و ایجاد فضای آزاد اندیشانه انتشار میابد. ادمین: @WT_XT
…
#درسهایی_از_تاریخ
#سیاهکاریهای_بنی_امیه
#دکتر_فضل_الله_صلواتی
درست است که ابوسفیان از اسب قدرت به زیر افتاده بود، ولی هنوز ریاست پرقدرتترین و پرجمعیتترین قبیلۀ عرب، یعنی بنیامیه را برعهده داشت، نظر و اقدام او میتوانست تعیینکننده باشد.
از فتح مکه تا رحلت محمد(ص)، 28 صفر سال یازدهم هجرت، تنها دوسال و پنجماه و هشتروز طول کشید، در این مدت ابوسفیان فرصتی پیدا نکرد که خود را به پیامبر(ص) نزدیک کند و یا چیزی را از او بیاموزد، تنها توانست پسرش معاویه را برای مدت کمی بهعنوان نویسندۀ نامهها به درون اطرافیان محمد(ص) نفوذ دهد، تا اوضاع را به نحو احسن ارزیابی کند و اطلاعات لازم را به دست آورد، او نتوانست جز تعدادی نامه و چند پیام چیز دیگری برای پیغمبر(ص) بنویسد.
ابوسفیان در ایام حجـالوداع شاهد و ناظر واقعۀ غدیرخم، معرّفي و انتصاب علی بن ابیطالب(ع) ازسوي خدا و پیغمبر(ص) بود و آن موضوعی نبود که در آن ایام و در محیط محدود حجاز کسی فراموش کرده باشد، او نیز در اندیشه بود که در آینده چه خواهد شد؟ و اگر علی که نماد عدالت است بر مسلمین حاکم و جانشین پیغمبر شود، مردم چه سرنوشتی خواهند داشت و بنیامیّه در کجای این صحنه قرار خواهند گرفت؟
ابوسفیان با مغیرﺓ بن شعبه، پس از مسلمانی، پس از حجـالوداع، در توطئۀ عقبه، برای کشتن محمد(ص) دست داشت، با اینکه میدانست محمد(ص) واپسین ایام زندگی را میگذراند، میخواست پيش از مرگ، کودتايی کرده و اوضاع را در دست گیرد و مدعیان جانشینی محمد(ص) را سرکوب کند، و حاکمیّت پیشین را برقرار نماید.
ابوسفیان در مدت دوسال و چند ماهی که تا رحلت پیامبر(ص) باقی بود، در کارها دخالتی نداشت، یعنی مسلمانان پیشین، مهاجر و انصار به او فرصت خودنمايی نمیدادند، ولی سیاستمداری، قدرت تفکّر، بینشهای اجتماعی و آیندهنگری را که نمیتوانستند از او بگیرند. او بهتر از بسیاری از سیاستبازان آن زمان مسائل را میفهمید و آن را ارزیابی میکرد و به فکر آیندۀ بنیامیه بود، آن وقتها علاوه بر چوب و سنگ، آدمها و قبیلهها هم بت بودند، برای احیای اجداد مرده، پوسیده و قبیلههای در هم کوفتۀ خود تلاش میکردند. مبارزات، تفاخرات، شعارها، جنگها، خونریزیها، حملهها و... بر اساس تفکر توحیدی نبود، اگر در جايی خدا نباشد، هر کسی و هر چیزی میتواند جای خدا را بگیرد. منیّتها، خودکامگیها، خودمحوریها، خودبزرگبینیها و... جای خدا مینشینند!
اگر از امثال ابوسفیان بت هُبل را گرفته بودند و مسلمانها آن را شکسته بودند، ولی بت قبیلۀ بنیامیّه، که سفت و محکم سر جایش بود، روی آن کار میشد، فرصتی پیش آمده بود که بنیان آن را محکم کنند و آنها که به جای پیامبر(ص) نشستند نه خواستند و نه توانستند که آن بتها را بشکنند و ديديم که چه بسيار خونريزيها که پديد آمد. در مسير خدا و دين، که دشمني و آدمکشي و فساد جايي ندارد.
در هنگام سفر و در مدینه، ابوسفیان هم به اصطلاح نگران حال پیامبر(ص) بود! و عجیب است که در آن زمان افراد خاصی نگران حال پیغمبر(ص) بودند، جای نگرانی هم داشت، چون با مرگ پیغمبر(ص) بسیاری از سرنوشتها رقم میخورد، تنها چیزی که مورد نظر سیاستمداران روز نبود، آیندۀ اسلام بود. همه روی شخص خودشان و آیندۀ رهبری مسلمین و حکمروايی بر آنان فکر میکردند، آنچه باید باشد، من هستم و اندیشۀ من و قبیلۀ من و قدرت من! و آنچه نباید باشد تفکرّ علی است و عدالتش و آزاد اندیشیاش و تقوایش... پس همه نگران خود بودند نه پيامبر(ص).
ادامه دارد...
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie