قسمت هیجدهم‌.. 🔹داستان زال (قسمت آخر) ٬ به دنیا آمدن رستم

#داستان_شاهنامه

قسمت هیجدهم‌

🔹داستان زال (قسمت آخر) ٬ به دنیا آمدن رستم

زال به زابلستان رسید و سام شادمانه مدتی او را در آغوش کشید سپس زال هرچه بر او گذشته بود بازگفت و سام نیز پیمانی را که با سیندخت بسته بود به او بازگفت. آن‌ها شادمانه به کاخ مهراب رفتند و جشن گرفتند و سام به سیندخت گفت : تا کی می‌خواهی رودابه را پنهان کنی ؟ سیندخت گفت : اگر هوای دیدن رودابه را داری باید هدیه‌ای بدهی . سام پاسخ داد : هر چه بخواهی می‌دهم . پس رودابه آمد و سام از زیبایی و کمال رودابه در شگفت ماند و به زال گفت : خدا پشتیبان تو بود که چنین خورشید تابانی را نصیبت کرد . یک هفته جشن گرفتند و سر یک ماه سام به‌سوی سیستان رفت . پس از یک هفته همگی به همراه سیندخت و مهراب راهی سیستان شدند و بالاخره وقتی سام زال را به کام دل رسیده دید پادشاهی را به او سپرد و خود با لشکرش به‌سوی گرگسار و باختر رفت زیرا از آشوب بدگوهران می‌ترسید .