انقلابمان را دزدیده اند برای بازگشتش تلاش می کنیم! تمام مطالب منتشره در کانال مورد تایید نیست و گاهی تنها برای هم افزایی و ایجاد فضای آزاد اندیشانه انتشار میابد. ادمین: @WT_XT
🔵 به بهانهی مرگ دومین کودک از سرمازدگی.. ♦️آه مظلوم میگیرد محمد کوچولو.. ✍ کمال رستمعلی
🔵 به بهانهی مرگِ دومین کودک از سرمازدگی
♦️آهِ مظلوم میگیرد محمد کوچولو
✍ کمال رستمعلی
محمد نامِ کودکِ دیگری ست که در روستایِ زلزله زده کوئیک صیفوری، به علت سرمازدگی جانِ خود را از دست داد.
من کوئیک صیفوری را نمی شناسم، این محمدِ نازنینی هم که از سرما و در رنج و گریه جان داد را هم نمی شناسم، اما محمدی دیگر را می شناسم که فرموده است مُلک به کفر می ماند و به ظلم نه.
من محمدی دیگر می شناسم که لباسش با لباسِ مردمِ عادی ابدا تفاوتی نداشت، تکرار می کنم لباسش با مردمش هیچ تفاوتی نداشت، مانندِ مردم و کنارِ مردم غذا می خورد، رویِ زمین و میانِ مردم می نشست، تکرار می کنم رویِ زمین و میانِ مردم، خانه اش ساده ترین خانه ها بود و دربان و نگهبان و مسوولِ دفتر و ... نداشت، وقتی غریبه ای واردِ مسجد می شد، نمی توانست او را از دیگران تشخیص دهد و به ناچار سوال میکرد محمد کدامتان است؟ و این یعنی او نه در صدرِ مجلس می نشست و نه محافظان دورش حلقه میزدند و نه هیچ چیز دیگری که او را از دیگران متمایز کند.
او مانندِ مردم بود. برادرِ مردم. غم خوارِ مردم. شریکِ دردها و رنج و اندوهِ مردم.
من محمدی را می شناسم که رنجِ کودکان را رنجِ خود می دانست و میفرمود مسلمان نیست کسی که شب سیر بخوابد و همسایهاش گرسنه باشد.
محمدی که دستِ پینه بستهی کارگر را میبوسید و اجازه نمیداد کسی کارهایِ شخصیاش را انجام دهد. مانندِ مردم کار میکرد و هرگز به این بهانه که پیامبر یا مسئول است، از کار کردن دست نکشید. بابتِ نماز خواندن یا پیامبری یا مسوولیتش هرگز حقوقی نگرفت و نانِ بازوی مبارکِ خود را خورد.
محمدی که در اثرِ سرما مُرد را من از نزدیک ندیدهام و نمی شناسمش، اما محمدی دیگر را می شناسم که حالا محمدِ کوچک و رنج دیدهی ما در محضرِ پرمهرِ ایشان است.
محمدی که من می شناسم شاید حالا کنارِ گوشِ محمد، کودکی از کوئیک صیفوری نجوا می کند: آهِ مظلوم میگیرد محمد کوچولو.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ . 🌺
@rostamali
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie