وقایع
«اینترنتی که مدرسه را به خانهها برد»
«اینترنتی که مدرسه را به خانهها برد»
دیماه ۹۹ بود و روز دوم از سفر ده روزهام به سیستانوبلوچستان. اول صبح راهی خاش شدیم و صبحانه مهمان لطف و سفرهی مردم روستای توحیدآباد. همین آقاپسر توی عکس با همین چشمهای پر برقش دوید و آمد نشست کنارم و گفت: «من و خواهرم مدرسه نمیریم» و دوباره رفت پیِ بازیاش. پیگیر پدر بچه شدم که بفهمم ماجرا چیست؛ پدر توضیح داد که به دلیل برخی مسائل مذهبی و اقتصادی بچههایش مدرسه نمیروند.
این لبخند و چشمهای جسورِ پسرک حیف نبود که از تحصیل محروم باشد؟ تصمیم گرفتم آنجا به یادگار توسعهی اینترنت، دو مدرسه بسازیم. اسم مدرسهها را هم گذاشتیم «مدرسهی اینترنت». ایرانسل پیشقدم شد و کار ساخت را بر عهده گرفت.
دیشب معاون استاندار (نمیدانم هنوز در این سمت هستند یا نه) و امروز مدیرکل نوسازی مدارس پیام دادند که مدرسهها افتتاح شده.
خوشحالم و ممنونم از همهی آنها که در این راه سنگی جابهجا کردند.
و چقدر دلتنگ آن چشمهای گیرایم…
پینوشت: امیدوارم قلمم یاری کند و روزی بنویسم از دلایل محرومیت سیستانوبلوچستان و آنچه با تمام وجود در استقرار ده روزهم در این استان حس کردم.
✨ @azarijahromi