🔸ایران، اروپا و امریکا …✍ سعید ابوطالب.. پژوهشگر مسائل سیاسیت بین الملل …

#یادداشت

🔸ایران، اروپا و امریکا


✍ سعید ابوطالب

پژوهشگر مسائل سیاسیت بین الملل



بیش از چند دهه ترکیب مفهومی «ایران و غرب» عنوان سخنرانی‌ها، تحقیقات، مطالعات تطبیقی و مقایسه ای و مقالات فراوان در حوزه‌های مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و … بود و قطعاً این عنوان مختص محافل علمی و ژورنالیستی داخل ایران نبوده است. چنانچه بنگاه بزرگ بی بی سی نیز مجموعه فیلم مستندی بنام (ایران و غرب) در سال ۲۰۰۹ میلادی تولید کرد که شاید پر مخاطب‌ترین اثر با این مضمون یا این تقسیم بندی «ایران و غرب» باشد. اما فراموش نکنیم که این اثر ساخته بی بی سی انگلستان است و اکنون نمی‌خواهیم واکاوی کنیم که اگر این فیلم را دستگاه تلویزیونی آلمان با فرانسه یا ایتالیا با حتی سوئد و …می‌ساخت همین نام را بر آن می‌گذاشت «ایران و غرب»؛ یا نام دیگری بر می‌گزید؟

ساموئل هانتینگتون صاحب نظریه برخورد تمدن‌ها که هویت تمدنی را عامل نزاع‌های آتی جهان می‌داند، ایران را بعنوان یکی از هشت تمدن زنده دنیا نام نبرده و بخشی از تمدن اسلامی می‌شناسد. چنانچه تمدن غربی را هم یکپارچه فرض می‌کند و در این خصوص تفاوتی بین اروپا بعنوان یک کل وآمریکا قائل نیست که البته با تعریف وی از تمدن زیاد مطابقت ندارد، چراکه او خود عنصر تمایز تمدن‌ها را تاریخ، زبان، فرهنگ، سنت و مذهب می‌داند و با جمع همه این مؤلفه‌ها بسختی می‌توان مثلاً فرانسه و آلمان و ایتالیا را در کنار آمریکا دقیقاً یک حوزه تمدنی نامید که اکنون موضوع این بحث نیست؛ اما سؤال مهم‌تر که در شرایط حال جهان در پایان دهه دوم قرن بیست و یکم؛ لزوم پاسخ گویی به آن هر روز بیشتر می‌شود این است که آیا خطوط گسل میان تمدن‌ها که او معتقد است عامل برخوردها و تقابل‌های آتی بشر است، بیشتر اشاره به عنصر هویتی و فرهنگی دارد یا می‌تواند مفهوم اقتصادی نیز داشته باشد. هانتیگتون خود در بخش دیگری از مقالات در بسط نظریه خویش در خصوص برخورد تمدن‌ها توضیح می‌دهد که «منطقه گرایی اقتصادی در حال توسعه است.

شاید امروز فقط به همین دلیل می‌توان میان اجزای تمدن غربی فاصله گذاری کرد و عبارت بحث برانگیز «ایران و غرب» را به شبه جمله‌های واقع بینانه تری برای کشف ارتباط یا هرگونه مقایسه‌ای تغییر داد. مثل رابطه ایران وآمریکا، تقابل ایران و انگلستان، ایران و اروپا، ایران و ایتالیا، ایران و آلمان، ایران و اتریش، ایران و فرانسه و … و این ترکیب‌های جدید هرگز معنای تقابل ذاتی ایران و غرب را نمی‌دهد؛ گرچه ما دقیقاً نمی‌دانیم این تقابل از کی و از کدام طرف شکل گرفت؟ اما لااقل می‌توانیم در تاریخ جستجو کنیم که عبارت همراه با نگاه تقابل یا دشمنی –ایران و غرب – از ابتدا به معنی ایران وآمریکا نبوده است.

وقتی ایالات متحده در سال ۱۸۸۳ م یک دیپلمات ژورنالیست بنام-ساموئل گرین بنجامین- را بعنوان اولین سفیر خود بهایران فرستاد، تا شاید فعالیت روسیه تزاری و عثمانی درایران را تحت نظر داشته باشد، ناصرالدین شاه حتی نمی‌دانست، آمریکا دقیقاً کجای دنیاست و به همین دلیل هیچ کدام از رجال دربار نیز حاضر نشدند بعنوان سفیر و فرستاده به آمریکا اعزام شوند، چون آنها هم هیچ چیزی درباره آمریکا نمی‌دانستند؛ پس این تقابل نمی‌تواند زیاد دیرپای باشد.

شاید زمانی در اواخر سده نوزده و آغاز سده بیست میلادی وقتی کلمه غرب وارد واژگان سیاسی با بهتر است بگوئیم وارد سازمان دیوانی دولت کوچک ایران شد دقیقاً به معنای امپراطوری بریتانیا بوده است؛ اما حالا در پایان دهه دوم سده بیست و یک و دقیقاً بعد از برکسیت وقتی می گوئیم انگلستان دقیقاً نمی‌دانیم درباره چه نهاد سیاسی حرف می‌زنیم. همه چیز به سرعت اتفاق می افتد چنانچه نمی‌دانیم دقیقاً تا چه زمانی عبارت بریتانیای کبیر هنور مفهوم پیشین خود را دارد؟ زمانی که- تونی بلر- آنچنان که در کتاب خاطرات خود بنام – سفر – از آن یاد می‌کند؛ در کنار جرج بوش یکی از دو طراح اصلی حمله به افغانستان و بغداد بوده است؛ سپری شده است و حالا انگلستان شاید دیگر به سختی بتواند محل اتصال سیاست‌های فرامنطقه ایآمریکا با اروپا باشد.


@dachstudien


ادامه مطلب در لینک زیر:

http://yon.ir/js1sK