سیاست، جامعه، فرهنگ، اقتصاد و دانشگاه در آلمان و اتحادیه اروپا ✔ همین آی دی در اینستاگرام 📚مشاوره تحصیلی و اجرای طرحهای پژوهشی، ترجمه کتب و مقالات تخصصی در حوزه علوم انسانی ✔ تبلیغات ارتباط با ما: @dachstudien1
در ایالات متحده، جنگ جهانی دوم موجب یکسانسازی چشمگیری شد که به مدت یک نسل ادامه یافت
در ایالات متحده، جنگ جهانی دوم موجب یکسانسازی چشمگیری شد که به مدت یک نسل ادامه یافت. در نقاط دیگر، جنگهای جهانی زمینهساز انقلابهایی شدند که در درندهخویی سابقه نداشتند. کمونیستهایی که اموال اغنیاء را مصادره کرده بودند (و اغلب در این فرآیند جانشان را هم گرفته بودند) ابتدا زمینهای مصادرهای را به فقرا تقدیم کردند اما اندکی بعد نظرشان عوض شد و داراییهای مختلف، از مزارع تا صنایع، را ملی کردند. آنها با تأسیس اقتصادهای مبتنی بر برنامهریزی مرکزی که همۀ قیمتها و دستمزدها را تعیین میکرد، همترازسازی را در مقیاسی کلان اجرا کردند. ترس از کمونیسم، به نوبۀ خود، زمینۀ سیاستهایی در جهت برابرسازی را نه فقط در غرب که در کشورهای درحالتوسعه مهیا ساخت. در تایوان، ملیگرایانی که از سرزمین چین گریخته بودند اصلاحات بلندپروازانهای پیاده کردند تا دل شهروندان محلی را به دست آورند. همین اتفاق تا حدود زیادی در کرۀ جنوبی هم رُخ داد که با جنگ کره نابود شده بود.
به لطف این شوکهای دوقلو یعنی جنگافروزی با بسیج عمومی و انقلابهای دگرگونساز، و نهادهای بازتوزیعی که این شوکها پدید آوردند، در دهههای پس از جنگ توزیع درآمد و ثروت بسیار یکنواختتر از سالهای پیشین بود. ولی این فرآیند جهانشمول نبود. در آمریکای لاتین که از درگیری مستقیم در جنگ مصون مانده بود، نابرابری همچنان افزایش یافت.
این افتراق میان آمریکای لاتین و اکثر نقاط دیگر دنیا در قرن بیستم، یادآور آن است که وقتی شوکهای خشونتبار در کار نباشند، نظامهای عمیقاً نابرابر چقدر تابآورند. در بخش عمدۀ تاریخ بشر، بذر اصلاحات برابرساز در جوامع وجود نداشته است. اگر امپراطوری روم میتوانست تا ابد دوام بیاورد، یک «قرن طلایی»۳لایتناهی رقم میزد. اگر «مرگ سیاه» نبود، چرخشی که در شکلهای ۱ و ۲ و ۳ میبینیم، رُخ نمیداد.
ولی دربارۀ گذشتههای نزدیکتر به ما چه میتوان گفت؟ شاید کسی استدلال کند که عصر مدرن اساساً متفاوت بوده است: بالاخره صنعتیسازی، شهرنشینی و دموکراسی، کل سبک زندگی ما را متحول کردهاند. لذا طرح یک پرسش بسیار بجاست: اگر جنگهای جهانی رُخ نمیدادند، توزیع درآمد و ثروت در چه مسیری پیش میرفت؟ این فقط یک بازی فکری نیست، چون ما را به تأمل جدیتر دربارۀ عواملی وامیدارد که بواقع نقش قاطعی در وقوع پیامدهای مشخص ماجرا داشتند. برای فهم آنچه واقعاً اهمیت دارد، باید بررسی و تحلیل کنیم که اگر تاریخ چنان که گذشت رُخ نمیداد چه میشد.
از قضا به دلایل موجهی میتوان باور داشت که اگر قرن بیستم در صلح میگذشت، سیر نابرابری تا حدی متفاوت از چهار قرن پیش از آن پیش میرفت. حتی پیش از سال ۱۹۱۴ هم برخی ملتهای غربی شروع به تجربۀ شکلهایی از مالیاتگیری کرده بودند که حداقل بالقوه میتوانست از تمرکز بیشتر ثروت جلوگیری کند. دموکراسی انتخابی در حال گسترش بود، و اتحادیههای کارگری با اینکه هنوز نسبتاً در حاشیه بودند اما به صحنه آمده بودند. رشد پرشتاب اقتصادی، حامی و مفید به حال آموزش همگانی بود، و به نوبۀ خود از آن سود میبُرد. بهرهوری بیشتر هم منابع لازم برای برنامههای رفاهی سخاوتمندانهتر در حوزۀ سلامت و بازنشستگی را فراهم میکرد. پس این پرسش پیش میآید: جنگها و انقلابهای مدرن تا چه حد تسهیلگر و شتابدهندۀ تغییراتی بودند که حتی بدون آنها نیز رُخ میداد، هرچند شاید تدریجیتر و کُندتر؟
بسیار بعید است که توسعۀ اقتصادی و اجتماعی فینفسه میتوانستند چنان تحولآفرین شوند که نابرابری را تا سطوحی پایین بیاورند که نسل پس از جنگ تجربه کرد. چنانکه توماس پیکتی در کتاب سرمایه در قرن بیستویکم (۲۰۱۴) گفته است، بخش عمدۀ این همترازسازی در زمینۀ سرمایه رُخ داد، و سخت میتوان تصور کرد که اگر جهان از آن انقطاعهای حقیقتاً دراماتیک معاف شده بود، ضربۀ چندان جامعی به ارزش سرمایه و درآمد وارد میشد. همچنین بعید بود که حکومتهای زمان صلح نرخ مالیات بر درآمد بالای ۹۰ درصد تحمیل کنند، به املاک نخبگان دستدرازی نمایند، یا به طور کلیتر مداخلههایی به قوت دوران دو جنگ در بخش خصوصی داشته باشند. تورم لجامگسیختهای هم نبود که رانتخواران را از صحنه حذف کند. جهانیسازی بیوقفه پیش میرفت، و استعمارزُدایی شاید کامل نمیشد. بدون این جنگها، بدون لنین یا استالین یا مائو، همترازسازی تمامعیار در بخش عمدۀ جمعیت دنیا که تحت کنترل آنها و نایبانشان بود رُخ نمیداد، و سیاستگذاریهای برابرساز در نقاط دیگر در واکنش به تهدید شورشگری کمونیستی هم پیش نمیآمد.
در کل، هرچند دنیایی کمتر خونآلوده هم شاید قدری فرسایش نابرابری به طرق صلحآمیز را تجربه میکرد، هیچ راهی سراغ نداریم که این فرآیند از طریق آن میتوانست در حد و اندازهای که در زندگی واقعی و تاریخ محقق رُخ داده است پدیدار شود.