در آن زمان با مطرح شدن راهبردی هایی بر مبنای مفهوم مارپیچ بحران پیش بینی شده بود که دو طرف در ابتدای هر نبردی با عملیات‌های هسته‌ا

در آن زمان با مطرح شدن راهبردی هایی بر مبنای مفهوم مارپیچ بحران پیش بینی شده بود که دو طرف در ابتدای هر نبردی با عملیات های هسته ای تاکتیکی با استفاده از تسلیحات هسته ای کوچکتر در میدان های نبرد جرقه بحران هسته ای را خواهند زد و محل این بحران قطعا اروپای مرکزی ( آلمان،اتریش ،چکسلواکی و ..) بود. در طی این مارپیچ دوطرف با بالا بردن تدریجی و گام به گام سطح اقدام متقابل به سوی استفاده از تسلیحات سنگین تر و دوربرد تر حرکت می کردند اما در این بین تا رسیدن به یک نبرد هسته ای قطعی و در سطح راهبردی ( هدف قرار دادن شهرهای یک دیگر) فاصله زمانی مناسبی برای تصمیم گیری مذاکره و کاهش سطح تنش وجود داشت .
اما در دهه های 70 و 80 میلادی با عبور از آستانه تحمل بحران نظام های کنترل تسلیحات به منظور کاهش چنین ریسکهای محاسباتی بر دو مسئله تاکید داشتند. اول کاهش تعداد تسلیحات هسته ای طرفین به منظور افزایش قدرت محاسبه طرفین و نیز کاهش و محاسبه پذیر نمودن قدرت دفاع متقابل طرفین با مبتنی بر پیمان IBM یا پیمان موشکهای بالستیک که تعادل تهاجم- دفاع را در نقطه مشخصی محدود می نمود.دومین مسئله نیز بر از میان برداشتن سطح میانی تهاجم میان تسلیحات هسته ای تاکتیکی و تسلیحات هسته ای راهبردی با از میان برداشتن تسلیحات میان برد می بود که طی کردن مارپیج بحران را در زمان نسبتا طولانی تری ممکن می ساخت .
به عبارت دیگر یکی از کارکردهای تسلیحات هسته ای میان برد ایجاد پلی میان تسلیحات هسته ای تاکتیکی میدانی و نیز تسلیحات هسته ای راهبردی قاره پیما به منظور ایجاد فرصت برای سیاست مداران برای تصمیم گیری در مرحله بعدی عملیات هسته ای بود . فرصتی که به اندازه کافی بلند بود تا دولتها عملیاتهای بعدی خود را طراحی نمایند اما به اندازه ای کوتاه بود که دولتها هرگونه مذاکره و توافق را به دلیل ترس از عواقب تاخیر در تصمیم گیری عملیاتی در میدان جبهه به تاخیر بیندازند . بنابراین با برداشته شدن این سلاح ها از میدان نبرد و نیز کاهش شدید تسلیحات هسته ای تاکتیکی میدانی مانند بمب های بی 61 امریکایی عملا در صورت بروز یک بحران هسته ای طرفین فرصت بسیار اندکی برای تصمیم گیری در مورد قدم بعدی عملیاتی خود در اختیار خواهند داشت و این یعنی شروع عملیات راهبردی مبتنی بر ضربه اول یا ضربه دوم در فاصله بسیار کوتاهی بعد از شروع بحران نظامی. در این صورت سیاست مداران باید به سرعت در مورد اهداف مورد نظر خود در طی بحران تصمیم گیری نمایند. امری که موجب دوباره و دوباره فکر کردن بسیاری از سیاست مداران در مورد ثمرات یک جنگ هسته ای از نوع راهبردی خواهد شد .
حال که پیمان تسلیحات میان برد توسط دو قدرت اصلی هسته ای جهان بی اعتبار اعلام شده است باید مسائل گفته شده را د ذهن داشت چرا که دوباره زمان محاسبات سطوح بازدارندگی فرا رسیده است و این یعنی تقسیم بندی هسته ای دوباره جامعه بین المللی. این مسئله منجر به ایجاد دوباره پل رابط میان عملیات های هسته ای تاکتیکی میدانی و عملیاتهای هسته ای راهبردی خواهد شد که همانطور که گفته شد سطوح بازدارندگی را با افزایش تعداد پله های آن در طی یک مارپیچ بحران افزایش داده اما نه به آن تعداد که کلیه عملیات هسته ای را غیر ممکن سازد . چرا که یکی دو طرف عمده این پیمان عمدتا از فجایع نبرد هسته ای در مرحله اول و دوم تقریبا به دور خواهند بود و این اروپا می باشد که بار این تخاصم هسته ای را به دوش خواهد کشید .
اما آیا امضا پیمانی مشابه به آسانی گذشته خواهد بود؟مسلما خیر زیرا که امروز تسلیحات میان برد دارای سه قطب می باشند که چین نیز قطب سوم را تشکیل خواهد داد. در صورت هر گونه تخاصم میان چین و یکی از دو قدرت هسته ای چینی ها از تسلیحات لازم برای از میان برداشتن نیروهای تهاجمی طرف مقابل در برد مناسب تسلیحات میان برد را دارا خواهند بود و این دقیقا همان نگرانی مشترک آمریکا و روسیه می باشد . به عبارت دیگر در زمان تصویب پیمان تسلیحات میان برد با دو پایه بودن این پیمان عملا اروپاصحنه همه محاسبات راهبردی دو قدرت اصلی به حساب می امد اما امروز با توجه به تنشها و گسلهای ژئوپلیتیک حاضر در شرق آسیا اقیانوس آرام و اقیانوس هند این محاسبات باید رد پهنه ای گسترده از شرق آسیا در کرانه های شمالی اقیانوس آرام تا کرانه های اقیانوس هند و در مرز کشمیر نیز محاسبه شوند .
✍ علی رضا مکی