اجلاس لهستان. یک نشست سه پیام

اجلاس لهستان
یک نشست سه پیام
این روزها بحث نشست ضد جمهوری اسلامی ایران که قرار است ماه آینده پیش از اجلاس مونیخ برگزار شود بسیار داغ است . در حالی که بسیاری از مسئولان ایران از این نشست و میزبان آن انتقاد کرده اند و بارها مسئله میزبانی ایران از مهاجران لهستانی را یاداوری نموده اند ظاهرا مهم ترین مسئله ای که فراموش شده است محاسبات منافع ملی در میان دولتهای مختلف است .
به عبارت بهتر دولتها در جهان آنارشیکی که فاقد یک ناظم مشروع می باشد عمدتا به دنبال تامین قدرت ( رئالیسم کلاسیک) و یا امنیت ( نئورئالیسم ) می باشند و البته این انگیزه ها با انگیزه های داخلی وفرهنگ سیاسی و راهبردی دولتهای مختلف تطابق یافته و در قالب یک سری الگوهای رفتاری منسجم و دارای قابلیت پیش بینی بدیلهای مناسب برای وضعیت های متفاوت بروز و ظهور می یابند .
در این راستا باید توجه داشت بر خلاف نظرات دوستان در وزارت امور خارجه و یا سایر نهادهای نظام جمهوری اسلامی ایران سیاست بین المللی نه بر مبنای اصول اخلافی که دقیقا بر مبنای سیاست قدرت عریان ساخته و پرداخته می شود.
حال بهتر می توان به قصد و نیت آمریکا و لهستان از نشست امنیتی ماه آینده و پیامدهای آن نگاه نمود.
مهم ترین مسئله در برگزاری این نشست شاید این مسئله است که آمریکا مناسب ترین زمان را درست قبل از اجلاس امنیتی مونیخ که هیاتهای شرکت کننده به اروپا می روند برگزار می نماید . در واقع امریکایی ها با برگزاری این پیام و جمع آوری متحدان منطقه ای خود از میان اعراب و اسراییل قصد دارند که فضا و زمان کنفرانس امنیتی مونیخ را در دست خود داشته باشند و در این بین از حمایتهای دولتهای اروپای شرقی نیز برخوردار خواهند بود .
نکته مهمی که وجود دارد از جانب آمریکا این مسئله پیام مهم تری را به بروکسل می فرستد تا به تهران. چرا که اجلاس ورشو به تنهایی نمی تواند تهدیدی برای ثبات سیاسی ایران در کوتاه مدت ایجاد نماید . اما برگزاری این اجلاس در غربی ترین کشور اروپای شرقی که اتفاقا همسایه آلمان یکی از مهم ترین وفاداران به توافق برجام و نیز میزبان اجلاس مونیخ این پیام را به بروکسل خواهد فرستاد که گرچه روند خروج انگلستان از اتحادیه اروپا آغاز شده است اما ایالات متحده در اروپا متحدانی به مراتب سر به راه تر از انگلستان در اختیار دارد که می تواند به وسیله آنها نظم مورد انتظار بروکسل را درون اروپا مختل نماید.در واقع همانطور که می شد حدس زد خروج انگلستان از اتحادیه اروپا رقابتها برای جلب توجه ایالات متحده به دولتهای باقی مانده در این اتحادیه را تشدید نموده است و در این میان دولتهای اروپای شرقی از انگیزه و البته موقعیت مناسب تری برای این درخواست خود برخوردار می باشند .
به عبارت بهتر آمریکاییها در یک بزنگاه تاریخی قصد دارند با یک اقدام میدانی در پرونده ای که از بسیاری جهات برای آنها صرفا یک مشکل تاکتیکی می باشد از اروپایی ها امتیازارت راهبردی دریافت نمایند چرا که از بسیاری از جهات برجام برای اروپایی ها نه یک پرونده تاکتیکی بلکه یک معضل راهبردی امنیتی است . دلیل این مسئله را در موارد مختلفی می توان جست و نمود اما به صورت کلی در سه محور می توان خلاصه نمود
1- وابستگی نظم امنیتی اروپایی به توان نظامی و اقتصادی ایالات متحده
2- اهمیت ثبات سیاسی منطقه برای امنیت اروپایی به دلیل مجاورت اروپا با منطقه
3-اهمیت برجام به عنوان سنگ محکی از آینده سیاست خارجی و امنیتی مشترک اروپایی به عنوان یک عنصر مستقل ژئوپلیتیک در نظام بین المللی
در واقع در دورانی که سه ستون اتحادیه اروپا که عبارتند از رشد پایدار اقتصادی ،ثبات سیاسی و نظم امنیتی مشترک اروپایی به لرزه در آمده است و در دورانی که اتحادیه اروپا بزرگترین حامی و شریک خود را در آن سوی اقیانوس ،در حال مطالبه سهم اروپایی ها از امنیت فراهم شده توسط واشنگتن می بینند خروج دولتهای اروپای شرقی از سایه هژمونیک بروکسل که در آن پاریس و برلین بیشترین نفوذ و وزن را در اختیار داشته اند می تواند خبری هراسناک برای این دو قدرت مرکزی اروپا دانست .
در این زمینه شاید آلمان بیشترین وحشت را از تعمیق اختلافات با شرق اروپا داشته باشد چراکه با مراجعه به تاریخ و فرهنگ راهبردی آلمانها متوجه می شویم که بر خلاف عمده قدرتهای اروپایی آلمانها عمدتا منافع راهبردی خود را در طول تاریخ نه در خارج از اروپا که در شرق اروپا جست و جو کرده اند و همواره از همین ناحیه نیز بزرگتریین ضربات تاریخ را متحمل شده اند . از این رو تعجب بر انگیز نیست که آلمان بعد از فروپاشی شوروی بیشترین نقش را در گسترش اروپا و نیز گسترش ناتو به سوی مرزهای روسیه ایفا نموده است و در عین حال با وجود تمام اختلافات با روسها شراکت نیمه راهبردی خود با روسیه مخصوصا در حوزه انرزژی را ادامه می دهد.