✅ معدن شانسم من!. محسن گائینی | بی قانون

✅ معدن شانسم من!
محسن گائینی | بی قانون

@bighanooon
@DastanBighanoon

قطعا خود قرعه هم معتقد است آن قدری که در سال‌های اخیر توی ایران کشیده شده تا حالا در هیچ کجای عالم کشیده نشده! این وسط هی خوش‌شانس‌ها برنده می‌شوند و هی بدشانس‌ها بیماری روانی جدید تولید می‌کنند! یعنی اگر دُز بدی شانست یک کم بالاتر از حد طبیعی باشد، بعد از تجربه‌ امراض کشف‌شده، خودت به مرحله‌ کارآفرینی برای روان‌شناس‌ها می‌رسی!
البته در این میان افرادی مثل من هم پیدا می‌شوند که دايم سعی کنند نیمه‌ پر لیوان را ببینند و خود را خوش‌بخت بنامند. مثلا من یک بار آن قدر به نیمه‌ پر لیوان زل زدم که خود لیوان داد زد: احمق من خشکِ خشکم. اونی هم که می‌بینی سطح آب نیست تَرَکه اُسکل!
در ادامه قصد دارم داستان سه قرعه‌کشی‌ را بیاورم و به این ترتیب شما را هم به گروه بینندگان نیمه‌ پر لیوان دعوت کنم.

داستان ۱: شرایط جوری شده که فقط بر اثر دریافت پیام‌های تبلیغاتی تا حالا پنج تا موبایل سوزانده‌ام! آن قدر پیام تبلیغاتی می‌آید که اگر بدشانس‌ترینِ عالم هم باشی باز وسوسه می‌شوی عدد گزینه‌ی مورد نظر را بفرستی. کاری که بعضا شروعش با خودت بوده ولی اتمامش به صورت خوش‌بینانه با نوادگان نوه‌ نتیجه‌ات خواهد بود!
به شماره‌ یک قرعه‌کشیِ ۱۰۰ میلیونی که این مدلی بود پیام دادم. به خدا گفتم اگر برنده شوم ۲۰ میلیونش برای کودکان بدسرپرست است، ۲۰ میلیونش برای خانه‌ سالمندان، ۱۰ میلیونش برای بیماران خاص و اگر دلار پایین بکشد با ۵۰ میلیون الباقی هم یک موبایل ساده می‌خرم! داشتم نکات تکمیلی را درباره‌ ۱۰۰ میلیون می‌گفتم که پیام آمد: به قرعه‌کشی ۱۰۰ میلیون برای ۱۰۰ نفر خوش آمدید! یعنی شما نهایتا برنده‌ يك میلیون می‌شوید پس فردا دبه نکنید!
از لحظه‌ دریافت این پیامک تا حالا دارم خودم را می‌کشم تا بتوانم بالاخره انصراف دهم چون در غیر این صورت اگر برنده شوم، تازه ۴۹ میلیون به بدهی‌هایم اضافه هم می‌شود!

داستان ۲: اوضاع عجیب اقتصادی روی جوایز بعضی از مسابقات پیش‌بینی فوتبال هم اثر گذاشته. قبلا با قرعه‌کشی به چند نفر که نتیجه‌ درست را فرستاده بودند، خودروی کامل می‌دادند اما حالا طبق قرعه به یک نفر که نتیجه و کلیه‌ جزيیات بازی را درست ارسال کرده کمک هزینه‌ خرید لوله اگزوز تیبا اهدا می‌شود!
همان طور که پیشتر هم گفتم همیشه سعی کرده‌ام نیمه‌ پر لیوان را ببینم. در اینجا لوله اگزوز تیبا همان نیمه‌ پر لیوان است و الا خریدن بقیه‌ تیبا که کار راحتی است! برای همین با چهل خط جواب‌ها را ارسال کردم و به تماشای قرعه‌کشی نشستم. هر آن منتظر بودم یکی از آن چهل گوشی زنگ بخورد و تقریبا مطمئن هم بودم که برنده خودم هستم. یک‌دفعه همزمان به هر چهل گوشی پیامک آمد. در هر چهل تا نوشته شده بود: اگر قصد شرکت در قرعه‌کشی را دارید علاوه بر ارسال جواب، يك را به همین شماره بفرستید در غیر این صورت بمیرید هم در قرعه‌کشی لوله اگزوز شرکت داده نخواهید شد! هزینه‌ روزانه ۲۰۰۰ تومان!

داستان ۳: من هنوز اعتقاد داشتم پایان شب سیاه اگر سفیدِ سفید هم نباشد بالاخره قهوه‌ای که هست! پس باز هم گفتم با شرکت در یک قرعه‌کشی جدید زندگی‌ام را از این رو به آن رو می‌کنم.
این دفعه باید با پرداخت قبض و خرید شارژ، شانسم را برای بردن جایزه‌ ۳۰۰ میلیونی امتحان می‌کردم. به مدت یک ماه کل قبوض محلمان را من پرداختم. برای همه‌ اعتباری‌هایی که می‌شناختم شارژ گرفتم و تا جایی که راه داشت امتیازم را بالا بردم.
بعد یک ماه بالاخره لحظه‌ کشیدن قرعه فرا رسید. طبق اعلام‌شان ساعت ۲۰، پخش زنده داشتند. گوشی‌ام را روشن کردم و کنارم گذاشتم. از شدت دلشوره اصلا نمی‌توانستم تلویزیون ببینم. در آن لحظات داشتم در ذهنم روی سه میلیارد تومان از آن سیصد میلیون حساب باز می‌کردم! یهو موبایلم زنگ خورد. به خودم گفتم بالاخره نیمه‌ پر لیوان جواب داد. فقط با صدای بم و خیلی سنگین حرف بزن چون حالا نه تنها پولدار هستی بلکه با این پخش زنده معروف هم می‌شوی. تا جایی که راه داشت صدایم را رادیویی کردم و گوشی را برداشتم.
من: الو... الو... بفرمایین... من این جوری سورپرایز نمی‌شما...
طرف: کوفت و الو... درد و الو... ما گناه کردیم بهت خونه اجاره دادیم نکبت؟ چی شد پول؟
من که می‌ترسیدم به خاطر مشغول بودن خطم نتوانند از طرف پخش زنده به گوشی‌ام زنگ بزنند سریع تماس را قطع کردم و تلویزیون را روشن کردم.
قرعه‌کشی انجام و شماره تلفن برنده هم معلوم شده بود. باورتان می‌شود که حتی صفر اول شماره موبایلش هم با صفر