داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ پشت هر مرد موفق چند تا زن هست؟. صفورا بیانی | بی قانون
✅ پشت هر مرد موفق چند تا زن هست؟
صفورا بيانی | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
خودکاری که دارم با آن مینویسم یادگاری نوشین است، دفترم یادگاری مهسا، پیراهنم را از اتاق خواب بابای مینا برداشتم و این ساعت مچی هم برای برادر آن دختر پولداری است که خانهشان ولنجک بود و الان اسمش را یادم نمیآید.
اولین بار با شیرین شروع کردم. بعد از کلی کنش و واکنش بینتیجه توی اتاق خوابش داشتیم آرام حرف میزدیم که گفت حالش خوب نیست و باید برود بیرون. از نگاهش مشخص بود که به کلی از من ناامید شده، یک دستمال کاغذی برداشتم و بعد از استفاده فکر کردم که اگر یکی دیگر هم بردارم چه میشود؟ ما که قرار نیست دیگر هیچ وقت همدیگر را ببینیم. اصلا یک برگ دستمال کاغذی که ارزش فکر کردن نداشت، برداشتم و گذاشتم توی جیب کنار کتم. این اولین دزدی من در جلسات خواستگاری بود.
کم کم با موز و شیرینی ادامه پیدا کرد و تا تلویزیون پنجاه و پنج اینچ نیز رسید. هر چقدر جواب دختر تحقیرکنندهتر بود ضربه من سهمگینتر میشد. مادرم وقتی فهمید جا خورد، اما خیلی زود به خودش مسلط شد و گفت: کار خوبی میکنی، حداقل پول گل و شیرینی رو در میاری. بعد شریک شدیم و از آن به بعد همه چی را شصت-چهل تقسیم کردیم. شصت در صد برای مادر که دختر را به بهانهای از اتاق بیرون میکشید و چهل درصد برای من که بدون بههم ریختن اتاق همه جا را میگشتم. سر یک سال به قدری پولدار شدیم که با وجود قیافه کج و کوله من مشکل میشد از دختری نه شنید. به خاطر همین سعی میکردیم کسانی را رصد کنیم که پول برایشان مهم نباشد ولی در عین حال به تحصیلات بالا هم اهمیت ندهند و فقط و فقط قیافه برایشان مهم باشد. میگویم به تحصیلات اهمیت ندهند چون من دانشجوی سال آخر دکترای برق شریف بودم و در ضمن بورسیه هیات علمی، و اگر دختری از این خوشش میآمد بله را میگفت و دیگر نمیشد پروژه را ادامه داد. همان اتفاقی که در نهایت با سیما افتاد. سیما گفت یک دل نه صد دل عاشق من شده و هیچ چیز دیگری برایش مهم نیست، راست میگفت، چون حتی وقتی که گفتم میخواهم از دانشگاه انصراف بدهم چون دزدی پولش بهتر است قبول کرد. حتی پیشنهاد داد خودش در جلسات خواستگاری بعدی به عنوان خواهر همراهم بیاید تا وقتی من مشغول صحبت با عروس هستم، مادر عروس را بهگوشهای بکشاند كه مادرم هم بتواند توی هال را بگردد. البته الان خیلی وقت است این کار را کنار گذاشتهایم. درست از وقتی که نادیا هم بله را گفت و حتی با فهمیدن ماجرا پا پس نکشید، بعد از آن یکی دو تا خواستگاری رفتیم ولی به علت اختلاف نظر پیش آمده بین دو تا خواهر داماد کار به دعوا میکشید و در نهایت خانواده عروس بیرونمان میکردند. گروه از هم پاشید و سیما و نادیا طلاقشان را گرفتند، من به ناچار درسم را از سر گرفتم و هیات علمی یک دانشگاه شدم. اما آنها بعد از مدتی دوتایی به عنوان خواهرهای داماد فرضی به خواستگاری رفتن ادامه دادند. دامادی که وقت سر خاراندن ندارد و خیلی هم از من خوشتیپتر است، الان هم در یک کنفرانس خیلی مهم در استکهلم ارائه دارد وگرنه برای زیارتتان خدمت میرسید. اما واقعا خیلی ظلم است که ما دزدها نمیتوانیم ایدههایمان را ثبت حقوقی کنیم و هر کس و ناکسی از آن به راحتی سواستفاده میکند.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon