داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ من انارم: تلاشهای دلبری مامان پری. سحر شریفنیک | بی قانون
✅ من انارم: تلاشهای دلبری مامان پری
سحر شريفنيك | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
بعد از ماجرای موهای مشکوک روی کت بابا حسن و عدم توضیح کافی از سمت ایشان و آنجور ماستمالی شدن نصفه و نیمه، جو خانه ما برای یک مدتی سنگین شد. مامان پری توی خودش رفته بود و همهاش مشغول رایزنی با گروههای خانمهای فامیل بود.
هر چند بابایی بعد از یک مدتی کارش را عوض کرد و رفت در یک کارگاه ساختمانی با سه تا آرنولد سبيل کلفت همکار شد، ولی مامان کماکان در تلاش برای افزایش جذابیتهای خودش بود. مثلا یک روز یکهو گفت که دیگر میخواهد رژیم بگیرد و وزنش را کم کند. بعد رفت اسمش را نوشت باشگاه و اندازه کل محصول مزرعه عمو مشتبی اینا توی یخچال کلم،کاهو و کرفس انبار کرد. جا دارد بگویم که در این زمینه مامان صرفا منافع خودش را در نظر نگرفت و به ما گفت که لاغری برای سلامتی همه خوب است و ما هم همگی باید در دستیابی به این هدف او را یاری کنیم و روزی سه نوبت آب کرفس و گوجه بنوشیم و به جای چیپس، کدو سبز حلقه شده بخوریم. که البته ما هم طبق دستورات مامان عمل کردیم و من خودم تنهایی شیش کیلو كم کردم و برای خودم داف خفنی در مدرسه شدم . دانیال که خودش بالفطره پوست و استخوان بود، دو کیلو و نیم كم کرد و کارش به سرم رسید. و بابا حسن که چربی اندوخته فراوان توی شکمی داشت، 23 کیلو و 400 گرم کم کرد و سریع رفت دو تا شلوار جین جذب از روی زانو پاره خرید.
ولی مامان پری طفلکی خودش 50 گرم هم کم نکرد. راستش من اولش خیلی غصه این مساله را خوردم ولی بعدش که پشت بالشتش چند پوست شکلات و یک مشت خرده پفک پیدا کردم، کمی از حجم غمهایم در این زمینه کاسته شد.
بعد از پروژه لاغری، این بار مامان پری به سمت امور زیبایی پوست و جوانسازی و اینها روی آورد. یادم هست که طی آن مدت ما هر چه میخوردیم مامان نصفش را به خودش میمالید. اصلا یک جوری بود که ما همیشه گرسنه از پای سفره پا میشدیم چون که همیشه نصف قابلمهمان روی پوست مامان پری بود. از خیار و گوجه و توت فرنگی گرفته تا ماش پخته و برنج کتهای و حتی این اواخر که تیلیت آبگوشت را هم پهن کرده بود روی لپهایش و میگفت چربی مفید آبگوشت برای کلوژن سازی مفید است و لپ انسانها را گلی خوشگلی میکند. اما این یکی هدف هم به نتیجه نرسید و مامان بعد از آن که ماسک سوسیس بندری باعث التهاب شدید گونهها و پیشانیاش شد، این یکی داستان را هم بوسید و کنار گذاشت.
هدف بعدی با مشارکت خاله پیراسته و زن دایی محبوبه تنظیم شد. خدایی من که نفهمیدم دقیقا چه مکالمهای بین آنها صورت گرفته بود. ولی این طور برایتان بگویم که ما یک روز پای تلویزیون نشسته بودیم که دیدیم مامان با یک دامن تنگ چرم کوتاه با کلاه و بلوز یقه باز چسبان سفید و آمپول به دست و در حالیکه سعی میکرد با آن کفشهای پاشنه 10سانتیاش با عشوه راه برود، وارد هال شد و وقتی بابا با عصبانیت پرسید: این دیگه چه وضعشه جلو بچهها ؟ جواب داد؛ حسن ببین چقدره نازه. امشب اومدم که پَرَستارِت بشم! هرچند دانیال با دیدن آمپول دست مامان گرخید و رفت توی اتاق قایم شد، ولی متاسفانه به دلیل آنکه من کمی سر و گوشم میجنبید کل مطلب را یک جا گرفتم و تصوراتم از مامان پری بهعنوان مامانی پرهیزگار در جا دود شد رفت هوا!
متاسفانه این یکی نقشه مامان هم به ثمر نرسید؛ چرا که بابا حسن بهخاطر این رفتار شنیع مامان مستقیم به خود مامان جون زنگ زد و شکایت کرد و مامان پری مجبور شد بر خلاف اهداف پروژه، تا یک هفته با همان تنبان دورکش زرد قناریاش درمنزل تردد کند تا بلکه دل بابا را دوباره به دست بیاورد و خاطره این فسق و فجور یک جوری فراموش شود.
در آخر هم اگرچه هیچ کدام از برنامههای دلبری مامانی به انجام نرسید ولی همین شکستها باعث شد که مامان دوباره به همان اصالت همیشگی خودش رجوع کند و تازه عضو فعال چندتا از این جنبشهای «خودمان را همانگونه که هستیم دوست بداریم» و « بدن من مال خودمه» و « اصلا همینه که هست به تو هیچ ربطی نداره» و سایر گروههایی که این روزها مد شده بپیوندد.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon