داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ یک روز از زندگی یک مزدور. آرزو درزی | بی قانون
✅ یك روز از زندگی یك مزدور
آرزو درزی | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
صبح كه از خواب بیدار شدم، دیدم برایم اسم چندتا قربانی جدید فرستادهاند. اسم آنهایی كه این هفته باید كارشان ساخته میشد. چهار، پنج تایی میشدند. با چشمان نیمه باز و خوابآلود لیست را بالا و پایین كردم تا ببینم بینشان اسم آشنایی به چشمم میخورد یا نه. هیچ كدام را نمیشناختم. راستش اینجوری كمی برایم راحتتر است. اینكه اصلا طعمه را نشناسم و ندانم كه كیست و چهكار میكند. سریع كار را یكسره میكنم و كمتر درگیر احساسات میشوم. یكبار یكیشان را میشناختم؛ خودم مشتریاش بودم و باهاش خاطره داشتم. با اینكه به خودم قول دادهام كارم را با احساسات قاطی نكنم، آن بار دست و دلم نمیرفت كه كارش را بسازم. اما پیشنهاد كارفرما وسوسهانگیزتر از آنی بود كه بشود نادیدهاش گرفت. من هم پا روی دلم گذاشتم و وظیفهام را انجام دادم؛ ولی به حرمت كارهایی كه قربانی برایم كرده بود، تلاش كردم كه ضربات را محكمتر بزنم تا زودتر خلاص شود.
از تخت بیرون آمدم و آبی به دست و صورتم زدم تا شروع كنم. قبلش باید مطمئن میشدم كه دستمزد هفته قبلم كامل تسویه شده. بعضی از این كارفرماها خیلی بدقولند. كارشان كه راه میافتد دیگر تلفنشان را هم جواب نمیدهند. اینجوری آدم انگیزهاش را برای كار كردن از دست میدهد. همیشه آن دیالوگ جوكر كه میگفت اگر كاری را خوب بلدی هیچوقت مجانی انجامش نده را در ذهنم دارم و حواسم هست كه ازم سوءاستفاده نشود. انصافا فیلم خوب و فاخر خیلی روی زندگی حرفهای آدم تاثیر میگذارد.
حسابم را چك كردم. پول به حسابم آمده و همه چیز سرجایش بود و باید شروع میكردم. لپتاپ را باز كردم، عینكم را زدم و لیست اسامی را گذاشتم جلوی رویم. قربانی امروز را رندوم انتخاب كردم. برای امروز یكیشان كافی بود. بقیه را تا آخر هفته انجام میدادم. توی این هفته یكی، دوتا تعطیلی و یك بینالتعطیلین داشتیم، بنابراین وقت زیادی داشتم.
اسم قربانی امروز را سرچ كردم تا ازش اطلاعات كسب كنم و ببینم نقطه ضعفش كجاست و از كجا ضربه بزنم بهتر جواب میدهد. خیلی جوان بود. تازه شروع به كار كرده بود و كارش هم درست بود. پیدا كردن نقطه ضعفش كمی زمان برد اما كار برای من نشد ندارد. بالاخره پیدایش كردم. توییتر را باز كردم و شروع كردم به تایپ كردن. راستش سخت است در 280 كاراكتر تجربه تلخت از مواجهه با یك كسبوكار را طوری بنویسی كه همه باور كنند. اما به هرحال هركاری سختی و زحمت خودش را دارد. توییت را نوشتم، هشتگش را هم ساختم و ارسالش كردم. چند ثانیه نگذشته بود كه طنین پیامك واریز به حساب را شنیدم و این یعنی كارم را درست انجام داده بودم. انصافا كارفرمای خوب و خوشقول، به آدم انگیزه میدهد.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon