در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم. بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفتگوی تو خیزم، به جستجوی تو باشم

به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم
نظر به سوی تو دارم، غلام روی تو باشم

به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه، به بوی موی تو باشم

حدیث روضه نگویم، گل بهشت نبویم
جمال حور نجویم، دوان به سوی تو باشم

می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم

هزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن

وگر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم -سعدی-دکلمه رضا پیربادیان

لینک کانال دکلمه های رضا پیربادیان
@deklamehayepirbadian