💎 ایرانشهری به معنی سلطنت نیست/ نصیری ۱

💎 ایرانشهری به معنی سلطنت نیست/ نصیری ۱

💎 جناب دکتر فیرحی در مراسم بزرگداشت خود که تحت عنوان تکراری "کجا ایستاده ام" برگزار شد، ضمن تاکید بر هیمنه مثلث چپگرایی و استعمار و دولتگرایی که سویه های باستانگرایی هم پیدا میکند و نیز با اشاره به جنبه "ابزاریت" دولت، گفته است: "همواره در ایران تلاش شده که دولت مقدس شود و بعد از درون این مثلث [چپگرایی و استعمار و دولتگرایی] یک دولت مقدس یکتاگرای مقتدر مطلق گرا درآمده که سرنوشت جامعه ما را تحت تاثیر قرار می دهد".

💎 ما واقعا نمی دانیم این توصیف بیرحمانه جناب فیرحی از دولت، تنها ناظر و راجع به همان دولتی است که به تعبیر خودشان بعد از مشروطیت گوی سبقت را ربوده و باید " با افتخار از فقه و فقها" در باره آن پرسید؟ یا ناظر به واقعیت تاریخی دولت ایرانی به صورت عام یا تاریخ دولت ایرانی است؟
بنا نداریم ادعا کنیم دولت در ایران هیچگاه مقدس و مقتدر و مطلق و ... نبوده، زیرا دولت های تهی از هرگونه اقتدارگرایی و ....، حتی در دموکراتیک ترین صورتهای دولت، امری عدمی هستند، اما دولتی هم که مستحق چنین خشونتی باشد که دکتر فیرحی توصیف کردند، هیچگاه در ایران واقعیت تاریخی نداشته و اینگونه خشونت ورزی علیه دولت، صرفا منبعث از آن ایده ئولوژی چپگرایانه ای است که بموجب فرموده رفیق اعظم مارکس "ماشین دولت را در هر حالی باید خرد کرد چون ابزاری برای حفظ سلطه طبقه متوسط در برابر طبقه کارگر است".
باری دولت، بویژه دولت ایرانی که نهادی مثل وزارت و سیستم دیوانی و دهقانی اجازه اقتدار مورد نظر دکتر فیرحی را به آن نمی داد، هرگز همچون "ابزار" نیست تا پس از رفع نیاز، از مطلوبیت بیفتد. تمثلا دولت تاکسی نیست تا پس از رسیدن به مقصد از آن پیاده شویم، بلکه دولت عین راه و بمثابه "ظرف"ی برای تشکیل "ملت" است و چون هیچگاه از "ملیت" بویژه در جایی مثل ایران تا اطلاع ثانوی رفع نیاز نمی شود، پس دولت نیز هیچگاه به لحاظ نظری به مرتبه ابزاریت سقوط نمی کند. یا ملت ایران هست، که هست، پس دولت هم با آن هست. زمانی دولت ایرانی نیست که ملت ایرانی نباشد، و تا زمانی که ملت ایران باشد، دولت هم (با عزل نظر از صورتهای تاریخی آن) باید باشد و خواهد بود. زیرا همچنانکه عربها خود را در دوگانه "امت خلافت" دریافته و درک می کنند و در چنین بستری با هم ارتباط برقرار کرده و به یک منطق و درک و تفاهم مشترک می رسند، ایرانیان نیز بخلاف آنها، تنها در بستر و ظرف "دولت ملت" است که به فرهنگ و زبان و منطق و درک مشترک می‌رسند. چنین ظرفی که اولین وحدت زیبا برای ملت شدن اقوامی را فراهم کرده، مستحق چنان خشونت کلامی نیست.
به عنوان نکته پایانی، جمله پایانی دکتر فیرحی را می نویسم و نکته ای را بر آن می افزایم. ایشان گفته اند؛ "اینک با افتخار باید از فقه و فقها بپرسیم که سرنوشت ایران زیر دست شماست و ...."
نکته ای که می خواستم به نکته با افتخار دکتر فیرحی اضافه کنم این است که تنها ایرانیان شیعه می توانند فقه و فقها را مخاطب پرسش قرار بدهند و بقیه ایرانیان از افتخار چنین پرسشگری محروم خواهند ماند. آنجا که ما ایرانیان همگی می توانیم از یک امر مشترک پرسش کنیم، همان "ایرانشهری" است، و به همین دلیل ایرانشهری نظریه حفظ سلطنت نبوده و نیست تا بمیرد. سلطنت تنها صورتی از اندیشه و فرهنگ ایرانشهری در دوران کهن بود.
اما ایرانشهری نظریه حفظ ایران و بنیادهای فرهنگی آن بمثابه یک ماده بنیادین است که صورتهای تاریخی، اعم از سلطنت و ....، بر آن عارض می شوند. مرگ صورت مرگ ماده نیست بلکه به معنی پیدایش پیشینی صورتی دیگر است.

@MinervaEule1776

https://t.me/denkenfurdenken