🔶 فلسفه، فلسفه است علی‌الاطلاق

🔶 فلسفه، فلسفه است علی‌الاطلاق

🔶 برخی افراد که به دیدگاه‌ها و جهان‌بینی ملتزم به پذیرش امر مطلق از طریق عشق باور دارند و آن تصور را فقط در قلب و‌ با ابهام مطلق در ذهن می‌یابند، به این دلیل ‌که می‌‌نگرند پس از گذشت سالیان، عمرشان بر پای فقط، و فقط یک تصور ذهنی گذشته است، برای آرامش روح خود و برای اثبات عقلانی آن تصور به فلسفه پناه می‌آورند.

🔶 اما می‌توان دریافت که فلسفه آن‌قدر سیه‌روز نیست که بخواهد در برابر این ابهام آن‌ها احساس وظیفه‌ای داشته باشد یا هم‌چون «ابزار» و «برده‌ای» در راستای خدمت به آن‌ها باشد.

🔶 این مکاتب، به این دلیل که همواره درکشان از مطلق، فقط تصوری است که در ذهن دارند و در ذات خود از اثبات آن عاجز هستند، برای تبیین عقلانی آن تصور به فلسفه پناه می‌برند. هرچند جای این پرسش وجود دارد که با این استدلال‌ها، مشکلی فزاینده برای خود ایجاد می‌کنند؛ چراکه مطلقی را که ورای زمان طبیعی و جهان می‌دیدند تا سر حد استدلالی فلسفی پایین می‌کشند و او را به‌گونه‌ای در پس الفاظ پنهان می‌کنند، که گویا در درجه نخست باید توضیح دهند که آن الفاظ در ذات خود چیست؟! «بدان معنا که مطلق را از خود تهی و‌ در واژگان گم می‌کنند».

🔶 اما همانطور که گفته شد فلسفه نسبت به این دیدگاه‌ها بی‌تفاوت است و در برابر آن احساس وظیفه‌ای نمی‌کند. فلسفه به تبیین هرآنچه که هست می‌پردازد. وانگهی، فلسفه، درباره دیگر امور که به حیطه تجربه نمی‌آیند، هیچ وظیفه‌ای ندارد.

💎 لذا با پشت سر نهادن آن دیدگاه‌های غیرتجربی و‌ نادیده گرفتن آن‌ها، مسئله آگاهی، اثبات این نکته می‌شود که «میان من و کل»، در «منطقه فراغ» از قضایای «غیرتجربی»، «انعکاس وجود دارد». از همین روی، مقصود من از دیدگاه تجربی، معنای رایج این مفهوم نیست. بلکه عمده مطلب این است که سیر صعودی «گم کردن خویشتن در کل»، جای خود را به «آگاه شدن کل به خود، از طریق آگاهی من» بدهد، تا این نکته برجسته شود که «کل از مجرای اراده من، کل است» و زمانی که من اراده کنم و مطلق را موضوع آگاهی خویش قرار دهم_صرفا به این دلیل که او از آگاهی من بی‌‌نیاز نیست و در انعکاس مداوم با من به سر می‌برد_مهر حاکمیت مطلق خود را بر امر مطلق و جهان بکوبم.

✍ بهروز زواریان

@MinervaEule1776

https://t.me/denkenfurdenken