به چنگ اورده‌ام گیسوی معشوقی خیالی را. خدا از ما نگیرد نعمت آشفته حالی را

به چنگ اورده‌ام گیسوی معشوقی خیالی را. خدا از ما نگیرد نعمت آشفته حالی را

به چنگ اورده ام گیسوی معشوقی خیالی را
خدا از ما نگیرد نعمت آشفته حالی را
 
خدا را شکر امشب هم حریفی پیش رو دارم
که با او میتوان نوشید ساغر های خالی را
 
مرا در بر بگیر ای مهربان هرچند میدانم
ندارم طاقت آغوش یک دریا زلالی را
 
ز مستی فاش میگویم تو را بوسیده ام اما
کسی باور ندارد حرف مست لا ابالی را
 
من آن خاکم که روزی بستر رودی خروشان بود
کنار چشمه بشکن بغض این ظرف سفالی را
 
شاعر: فاضل نظری
خط: احمد سلطان

ای کاش تا ایران بودم، یه دوره خوشنویسی با خودکار میرفتم، خیلی حس خوبی میده.

راستش قبل ازدواج با همسر گرامی (اون موقع دوست دختر گرامی بود) باهم رفتیم یه کلاس خوشنویسی. در واقع چون همکار بودیم عصرها بعد از کار میرفتیم. استاد روز اول گفت من مجبورم اول بزنم کلا خط شمارو و بریزم پایین از اول بسازمتون. خب منم تا اونجایی که زد ریخت پایین رفتم سر کلاس، بعدش دیگه کار پیش اومد نرفتم. 🤣 اینجوری شد که خطم خرچنگ قورباغه شد. وگرنه جان شما قبلش از الان خیلی بهتر بود 😂.

@dotDE