دارم فکر میکنم چرا انقدر عمر آدم کوتاه و کارهای نکرده و جاهای ندیده زیاد

دارم فکر میکنم چرا انقدر عمر آدم کوتاه و کارهای نکرده و جاهای ندیده زیاد

دارم فکر میکنم چرا انقدر عمر آدم کوتاهِ و کارهای نکرده و جاهای ندیده زیاد. ما آدمها چقدر از هم فاصله داریم و چقدر بهم نزدیکیم. کاش میشد همه، همدیگرو ببینیم.

قهوه روی میزم رو هم میزنم. روی منو نوشته بود: برداشت شده از مزارع جاماییکا. موقع خوردن اولین جرعه، چشمامو میبندم و یه نفس عمیق میکشم. بوی قهوه مستم میکنه. دارم به اون دستهای فقیری که اونهارو چیده فکر میکنم. شاید اون هم داشته به من فکر میکرده. یه مهاجر ایرانی! که توی یه کافه وسط دوسلدورف داره قهوه میخوره و به اون فکر میکنه. هرچند بعید میدونم باور کنه طرف بابت یک فنجون قهوه ۳.۵ یورو پول داده باشه. همونقدر که من بعید میدونم بیشتر از روزی ۳.۵ یورو برای ۱۰ساعت کار سخت پول گرفته باشه. اگه بهش بگم روبروم توی ویترین بوتیک دیور یه کیف دستی کوچیک ۲۰۹۰ یورو اتیکت خورده نمیدونم چی میخواد بگه! احتمالا میگه آخه مگه خرید که میخرید! منم همینو گفتم. ولی مغازه پر بود از آدم، شایدم خر!
چقدر دور و برمون از این فکرهای مشترک زیاده. چقدر دور، چقدر نزدیک.

سهند بهنام، نوامبر ۲۰۱۹، دوسلدورف
@dotDE