راننده تاکسی!

راننده تاکسی!

راننده تاكسی!

هر وقت بخوای ميای سركار، هر وقت نخوای نميای، هر مسيری خودت بخوای ميری، هر وقت دلت خواست يه گوشه ميزنی بغل استراحت ميكنی، هی آدم جديد ميبينی، آدم‌های مختلف، حرف‌های مختلف، داستان‌های مختلف... موقع كار ميتونی راديو گوش بدی، ميتونی گوش ندی، ميتونی روز بخوابی شب بری سر كار، هر كيو دوست داری ميتونی سوار كنی، هر كيو دوست نداری سوار نمیكنی، آزادی، راحتی.

راننده تاكسی!

هر روز بايد بری سر كار، دو روز كار نكنی ديگه هيچی تو دست و بالت نيست، از صبح هی كلاچ، هی ترمز، پادرد، زانودرد، كمردرد، با اين لوازم يدكی گرون، يه تصادفم بكنی كه ديگه واويلا، هر مسيری مسافر بگه بايد بری، هرچی آدم عجيب و غريب هست سوار ماشينت ميشه، همه هم ازت طلبكارن، حرف بزنی يه جور، حرف نزنی يه جور، راديو روشن كنی يه جور، راديو روشن نكنی يه جور، دعوا سر كرايه، دعوا سر مسير، دعوا سر پول خرد.

خوب که نگاه کنی، همه کسب و کارها همینجورین، رستوران، کافی شاپ، آرایشگاه، تجارت، تولید و...
به هرکدومش ميشه خوب نگاه كنی یا بد.
بستگی داره به طرز فکرت و اینکه تو برای چه کاری ساخته شدی و با چی عشق میکنی.

@dotDE