یک سؤال که مرا میلیونر کرد

یک سؤال که مرا میلیونر کرد

دانیل الی (Daniel Ally)، یک متخصص بین المللی در زمینه کسب و کار است، وی نویسنده کتابهای متعددی در ارتباط با موفقیت در کسب و کار می باشد که همگی با تیراژی بالا به فروش رفتند. این کارآفرین جوان که مؤسس شرکت هایی همچون Allay Way و Dignify Designs می باشد، به صاحبان کسب و کار کمک می کند برند خود را معرفی کنند، دانیل راز موفقیت خود را با ما در میان می گذارد.
من پیش از آنکه رمز ثروتمند شدن را کشف کنم یک دوجین کار عوض کردم؛ برای مثال، به یاد می آورم زمانی به صورت پاره وقت برای یک کارخانه خودرو سازی کار می کردم. کار آنجا برای من بسیار ناخوشایند بود، چرا که می بایست ساعت سه صبح از خواب بیدار می شدم و روزانه دوازده مایل مسافت را پیاده می پیمودم، از همه بدتر اینکه کاری را که انجام می دادم بسیار تحقیرآمیز و در حد نوکری بود! بعد از اتمام کارم در حوالی ساعت نه، بی درنگ به دانشکده می رفتم تا در کلاس درس اساتید شرکت کنم. این برنامه روزانه، برای من یک رنج بی پایان بود... در اعماق وجودم این را می دانستم که باید راه بهتری هم برای زندگی کردن و کسب درآمد وجود داشته باشد، اما چگونه؟

نمی توانستم بیش از آن تباه شدن عمر خود را به نظاره بنشینم. می دانستم با این زندگی فلاکت باری که دارم هرگز نمی توانم ثروتی بیاندوزم. تا اینکه پس از سالها درجا زدن و از این شاخه به آن شاخه پریدن نهایتاً با سؤالی مواجه شدم که زندگی مرا از این رو به آن رو کرد:

آن سوال این بود که:
" چطور می توانم برای افرادی بیشتر، در زمانی کمتر، منفعتی بالاتر ایجاد کنم؟"

زمانیکه شما این سؤال را از خودتان می پرسید، اساساً دارید خود را با این پرسش مواجه می کنید که چگونه می توانم از سریع ترین راه ممکن برای تعداد بیشتری از مردم مفید باشم؟ حالا من میخواهم این سؤال را به سه بخش مجزا تفکیک کنم:

۱-چگونه می توان منفعت بالاتری ایجاد کرد؟

این سؤال اساساً این مسئله را مطرح می کند که چگونه می توان به خلایق خدمت بیشتری ارائه داد؟ یک چنین سؤالی، شما را وا می دارد برای افرادی که خدماتتان را به آنها ارائه می دهید، هر آنچه را که در چنته دارید، رو کنید. در اینجا هدف بر روی کیفیت خدماتی است که به دیگران ارائه می دهید.

زمانیکه تازه مشغول به کار شده بودم علاقه زیادی نداشتم که زحمت اضافه ای بکشم، و یا به مخاطبینم آنچه را دقیقاً می خواهند بدهم؛ در واقع من افرادی را که داوطلبانه به دیگران سرویس می دادند را مسخره می کردم. تا زمانیکه خودم یکی از آنها شدم! زمانیکه این سؤال در ذهنم مطرح شد، دانستم که تنها زمانی می توانم موفق باشم که به مردم همان خدماتی را ارائه دهم که اگر جای آنها بودم انتظار آن را داشتم.

پس از اینکه این فکر به ذهنم خطور کرد سریعاً از رویه قبلی خود مبنی بر برخورد سهل انگارانه با کار، دست کشیدم و شروع کردم به ارائه خدمات با بالاترین کیفیت ممکن؛ این رویکرد جدید به کار، نقش به سزایی در افزایش اعتبار من در بازار ایفا نمود. روز به روز کیفیت کارم بهتر و بهتر می شد و مخاطبینم هر روز بیش از روز قبل تحت تأثیر قرار می گرفتند. در واقع من به یک نکته طلایی رسیده بودم، و آن اینکه تنها زمانی می توانی ثروتمند شوی که به دیگران نفعی برسانی.