پارسال همین روزها، فکر کنم ۹ دسامبر بود. حاضر نشده بودم با یک سری آدم فاسد زد و بند کنم

پارسال همین روزها، فکر کنم ۹ دسامبر بود. حاضر نشده بودم با یک سری آدم فاسد زد و بند کنم. انقدر سنگ لای چرخ شرکتم گذاشته بودن که حتی حقوق کارمندامو نداشتم بدم. حتی هنوز هم پولمو ندادن. به هر دری میزدم که نیروهای شرکتم رو تعدیل نکنم. شبها نمیخوابیدم. روزها یا استرس وصول مطالباتمون از شرکت آب و فاضلاب رو داشتم، یا فشار شرمندگی از کارمندام رو. یه روز بین کارهام رفتم شرکت یکی از دوستام. تو اتاقش منتظرش بودم که جلسش تموم بشه و بیاد که یهو سنکوپ کردم. نمیدونم اون موقع زمانش نبود یا خدا به خانوادم رحم کرد. ولی هرچی که بود دوباره برگشتم. الان که فکر میکنم، از اینکه بعد از این همه سال از نو دارم شروع میکنم از خودم شرمنده نیستم. فقط دلم برای وطنم میسوزه که من و امثال من داریم ترکش میکنیم. چون یا داریم میریم یا داریم میمیریم.
سهند بهنام، دسامبر ۲۰۱۸
@dotDE