ماه در خواب بیابان چیست،. مرگ در ساقه‌ی خواھش. و تمشک لذت، زیر دندان ھمآغوشی

ماه در خواب بیابان چیست،
مرگ در ساقه‌ی خواھش
و تمشک لذت، زیر دندان ھمآغوشی
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه‌ی عادت از یاد من و تو برود
زندگی جذبه دستی است که می‌چیند
زندگی نوبر انجیر سیاه در دھان گس تابستان است
زندگی بُعد درخت است به چشم حشره
زندگی
تجربه شب پره در تاریکی است
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مھاجر دارد
زندگی سوت قطاری است که درخواب پلی می‌پیچد
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه‌ی مسدود ھواپیماست
خبر رفتن موشک به فضا
لمس تنهایی ماه
فکر بوییدن گل در کره‌ای دیگر
زندگی شستن یک بشقاب است
زندگی یافتن سکه‌ی دھشاھی در جوی خیابان است
زندگی مجذور آینه است
زندگی گل به توان ابدیت
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما
زندگی ھندسه ساده و یکسان نفس‌ھاست
ھر کجا ھستم باشم
آسمان مال من است
پنجره فکر ھوا عشق زمین مال من است
چه اھمیت دارد
گاه
اگر می‌رویند
قارچ‌ھای غربت ؟
من نمی‌دانم که چرا می‌گویند: اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست
و چرا در قفس ھیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم‌ھا را باید شُست جور دیگر باید دید
واژه‌ھا را باید شست
واژه باید خود باد، واژه باید خود
باران باشد
چترھا را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با ھمه مردم شھر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز
نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب‌تنی کردن در حوضچه اکنون است
رخت‌ھا را بکنیم
آب در یک قدمی است
روشنی را بچشیم
شب یک دھکده را وزن کنیم، خواب یک آھو را
گرمی لانه لک لک را ادراک کنیم
روی قانون چمن پا نگذاریم
در موستان گره ذایقه را باز کنیم
و دھان را بگشاییم اگر ماه درآمد
و نگوییم که شب چیز بدی است
و نگوییم که شب‌تاب ندارد خبر از بینش باغ
و بیاریم سبد
ببریم این ھمه سرخ این ھمه سبز
صبح‌ھا نان و پنیرک بخوریم
و بکاریم نھالی سر ھر پیچ کلام
و بپاشیم میان دو ھجا تخم
سکوت
و نخوانیم کتابی که در آن باد نمی‌آید
و کتابی که در آن پوست شبنم تر نیست
و کتابی که در آن یاخته‌ھا بی‌بعدند
و نخواھیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد
و نخواھیم پلنگ از در خلقت برود بیرون
و بدانیم اگر کرم نبود زندگی چیزی کم داشت
و اگر خنج نبود لطمه
می‌خورد به قانون درخت
و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی می‌گشت
و بدانیم اگر نور نبود منطق زنده پرواز دگرگون می‌شد
و بدانیم که پیش از مرجان خلئی بود در اندیشه دریاھا
و نپرسیم کجاییم
بو کنیم اطلسی تازه بیمارستان را
و نپرسیم که فواره اقبال کجاست
و نپرسیم چرا قلب حقیقت آبی است
و نپرسیم پدرھای پدرھا چه نسیمی چه شبی داشته‌اند
پشت سرنیست فضایی زنده
پشت سر مرغ نمی‌خواند
پشت سر باد نمی آید
پشت سر پنجره سبز صنوبر بسته است
پشت سر روی ھمه فرفره ھا خاک نشسته است
پشت سر خستگی تاریخ است
پشت سر خاطره‌ی موج به ساحل صدف سرد سکون می ریزد
لب دریا برویم
تور در آب بیندازیم
و بگیریم طراوت را از آب
ریگی از روی زمین برداریم
وزن بودن را احساس کنیم
بد نگوییم به مھتاب اگر تب داریم
دیده‌ام گاھی در تب ماه می‌آید پایین
می‌رسد دست به سقف ملکوت
دیده‌ام سھره بھتر می‌خواند
گاه زخمی که به پا داشته‌ام
زیر و بم‌ھای زمین را به من آموخته است
گاه در بستر بیماری من حجم گل چند برابر شده است
و فزون تر شده است قطر نارنج شعاع فانوس
و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست
مرگ وارونه یک زنجره نیست
مرگ در ذھن اقاقی جاری است
مرگ در آب و ھوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ در ذات شب دھکده از صبح سخن می‌گوید
مرگ با خوشه انگور می‌آید به دھان
مرگ در حنجره سرخ – گلو می‌خواند
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است
مرگ گاھی ریحان می‌چیند
مرگ گاھی ودکا می‌نوشد
گاه در سایه نشسته است به ما می‌نگرد
و ھمه می‌دانیم
ریه ھای لذت پر اکسیژن مرگ است
در نبندیم به روی سخن زنده تقدیر که از پشت چپر ھای صدا می‌شنویم
پرده را برداریم
بگذاریم که احساس ھوایی بخورد
بگذاریم بلوغ زیر ھر بوته که می‌خواھد بیتوته کند
بگذاریم غریزه پی بازی برود
کفش‌ھا را بکند و به دنبال فصول از سر گل‌ھا بپرد
بگذاریم که تنھایی آواز بخواند
چیز بنویسد
به خیابان برود
ساده باشیم
ساده باشیم چه در باجه یک بانک چه در زیر درخت
کار مانیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در
«افسون »گل سرخ شناور باشیم
پشت دانایی اردو بزنیم
دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم
صبح‌ھا وقتی خورشید در می‌آید متولد بشویم