دشمن دیروز من!.. چند سال پیش توی یه کشتی تفریحی بودیم

دشمن دیروز من!

چند سال پیش توی یه کشتی تفریحی بودیم.
کشتی بزرگی بود و میشه گفت توش از هر ملیتی آدم بود.
روی عرشه داشتم به دریا نگاه میکردم، چند نفر دیگه هم کنارم بودن. یادم نمیاد سر چی شد که شروع کردیم باهم صحبت کردن. من و یه آقای مهندس حدودا ۵۰ ساله عرب بیشتر باهم صحبت میکردیم. یه نیم ساعتی رو درمورد سفر و بیزینس و سیاست گپ زدیم که ازم پرسید کجایی هستی؟ گفتم ایرانی. یهو خشکش زد! چشمهاش گرد شده بود و یهو پر از اشک شد! انقدر حالش بد شد که گذاشت رفت!
یک ساعت بعد دوباره دیدمش، ازم معذرت خواهی کرد و گفت یاد خاطره ای افتاده بوده! گفت یه حرفهایی رو یه جایی، یه زمانی میشنوی و با خودت میگی طرف چرت میگه. ولی دنیا قانونی داره که به هرچیزی فکر کنی یه جایی بهش میرسی!
۳۵ سال پیش، بین ما و ایران جنگ بود. نصف مردهای روستای ما توی جنگ کشته شده بودن و ما از ایرانی ها نفرت داشتیم. من سال آخر دبیرستان بودم. یه دبیر ریاضی داشتیم که خیلی فرهیخته بود. بعد ها بعد از حمله امریکایی ها و بمبارونها، سکته کرد و مرد.
یبار سر کلاس گفت: این همه نفرتی که دارن توی دلتون از ایرانی ها میکارن رو باور نکنید! چند سال دیگه، همه چیز تموم میشه. جای دوست و دشمن عوض میشه، یهو میبینین با یه ایرانی توی یه کشتی تفریحی نشستین و آبجو میخورین و از زمین و آسمون برای هم حرف میزنین!

مراقب باشید انقدر توی دلتون بذر کینه و دشمنی نکارن که دلتون سیاه بشه. زندگی خیلی کوتاه‌تر از اون چیزیه که بخواین بخشیش رو با خشم و کینه و دشمنی هدر بدین.

سیاست چیز کثیفیه. مخصوصا این روزها.

سهند بهنام، آپریل ۲۰۲۱