دقیقا ۴ماه پیش ما برای همیشه از ایران رفتیم و من آخرین عکسم تو فرودگاه امام‌خمینی رو پست کردم

دقیقا ۴ماه پیش ما برای همیشه از ایران رفتیم و من آخرین عکسم تو فرودگاه امام‌خمینی رو پست کردم. امشب بیخواب شدم، گفتم یکم بنویسم شاید خوابم ببره.
یکی نیست بگه خب بشین مشق زبانتو بنویس ؛)
خب توی این چهار ماه به لطف پیاده روی های طولانی و خوردن فقط یک وعده غذای گرم بجای ۲ وعده، ۷ کیلو وزن کم کردم و شکم دیگه ندارم. (از سیکس پک الان یه پک دارم).
توی این مدت وقت خیلی زیادتری رو با خانوادم گذروندم. ما باهم آشپزی کردیم، باهم درس خوندیم، باهم با یه فرهنگ جدید از نزدیک آشنا شدیم و میشه گفت داریم باهم بزرگ میشیم. حس خیلی خوبیه. برای مدیرانی مثل من که توی ایران زیر انواع فشار و استرس و ... هر روز انقدر خورد به خونه میومدن که فقط جسمشون تو خانواده بود، این حس فوق‌العاده است. من مثل هر پدر و همسر دیگه‌ای، همیشه سعی کردم که خانواده ام از مشکلاتم دور باشند و چیزی از اتفاقات روزمره کار ندونند، ولی این مدت چون همش توی خونه به کارهای شرکت ایرانم رسیدم، توی این کار موفق نبودم‌. هرچند الان که میبینم، نمیتونم تصور کنم چطور توی ایران میتونستم، اون همه مشکلات رو توی خودم خفه کنم و برم خونه، فرداش صبح باز برگردم شرکت و دوباره بریزم بیرون. خب نتیجه‌اش هم شد همون شب بیداری ها و استرس و ریزش سکه‌ای ریشم و ...
این مدت من و همسرم داریم باهم زبان میخونیم، حس خیلی خوبیه. هرچند من خوب درس نمیخونم و سرعت اونهم گرفتم. راستش خنگ نیستم ولی هنوزم درگیر جمع کردن مشکلات شرکت ایرانم هستم. میدونید شرکت داری توی ایران مثل گرفتن گوشت شکار از دهن اژدهای کمودو میمونه.
آخرش وقتی برمیگردی به عقب میبینی باختی. چون یا میمیری یا میبینی یه تیکه گوشت سمی تو دستته.
کاری ندارم که سیستم فاسد فعلی انقدر بد شده که باتغییر دولت و مدیر و ... نمیشه درستش کرد. مگه روحانی اومد تغیری کرد؟ ۱۰ برایر بدتر شد که بهتر نشد. اعصاب و عمر و سلامتی و .. بگذاریم کنار. میبینی کلی سرمایه‌گذاری کردی، کار راه انداختی و از طرفی از مشتری نمیتونی پول بگیری. از طرفی هر روز با انواع پدرسوخته بازی‌های بیمه و دارایی و شهرداری و ... درگیری. آخرش هم کارمندات دارن نفرینت میکنن که چرا حقوقشون به موقع ندادی و ...
جمع جبری همه اینها رو که حساب کنی، میبینی پولی که بعد از ۲۰ سال کار کردن بدست آوردی، عملا غرامت پول جونت هم نبوده. البته بگم اینها به شرطیه که مثل من بخواین سالم زندگی کنید. وگرنه برای رشوه گیری و زد و بند، خاورمیانه بهترین نقطه است.
نمیخوام بگم اینجا این‌چیزها نیست، ولی حداقل انقدر با وقاحت این چیزهارو نمیبینی و توی رده‌های خیلی بالا شاید یواشکی و موردی زد و بند ببینی. ولی اگه به کسی بگی مامور دارایی مالیات ۱۰ میلیونی من رو کرده ۲۰۰ میلیون و اگه بهش ۲تا سکه بدم میکنه ۱۵ میلیون. یا بیمه بدهی ۱ میلیونی رو ۱۰۰ میلیون اعلام میکنه و یا باید بدم و یا باید ۲سال از این اتاق به اون اتاق بدوم که بشه ۱۰ میلیون. حتما طرف فکر میکنه جوک میگی یا داری الکی موضوع رو بزرگش میکنی.
خلاصه اینکه این چهار ماه، اون بخش استرس زندگیم بیشتر مال جمع کردن مشکلات شرکت ایرانم بود تا راه انداختن کسب و کار جدیدم تو اینجا. بخش بزرگی از پولی که آوردم اینجا که یه مدت زندگیمون بگذره تا کارم راه بیوفته رو، برگردوندم ایران و ریختم تو حساب شرکت. تازه یه ماشین دیگه هم تو ایران فروختیم و ریختم تو شرکت. طلب‌هامون هم که دیگه بیخیالش شدم.
الان که به مهاجرتم فکر میکنم، میگم باید ۲۰ سال پیش میرفتم. نه برای اینکه زودتر تو سیستم اینجا رشد میکردم. بیشتر برای اینکه فکر میکنم مهاجرت با خودش یک دنیا چیز بهت یاد میده. اول از همه هم آدمهای دور و ورت رو میشناسی. میفهمی این همه سرمایه گذاری که روی آدمها کردی و کمکهایی که کردی، زیاد روشون حساب باز نکنی و آدم بی وجود هیچ کاری برات نمیکنه جز دردسر و آدم باوجود حتی اگه دینی هم بهت نداشته باشه، پشتت هست. میفهمی که چقدر خودت مرد میدونی و این همه اتیکتی که توی این سالها به خودت زدی چقدر ارزش داره. خوب که نگاه میکنم میبینم من و این بچه هایی که مهاجرت کردیم، چقدر داریم کار میکنیم و امیدواریم. حتی بدون یک یورو درآمد، بازهم برای آینده داریم برنامه ریزی میکنیم. به نسبت زندگی که تو ایران داشتیم هیچ تجملاتی اینجا نداریم ولی حال خوبی داریم. منی که حاضر نبودم از ماشین شاسی بلند خودم، سوار ماشین مدل بالای همسرم بشم، اینجا همه جا پیاده یا با اتوبوس و مترو میگردم. فکر میکنم مهاجرت اتفاق بزرگیه چون خودت رو هم بیشتر میشناسی. میفهمی این همه فشار میتونه باورهاتو خراب کنه، آرزوهاتو کمرنگ کنه، هویتت رو مخدوش کنه یا نه. میتونه ازت یه آدم رذل و بی احساس بسازه یا نه. و