?مجمع فعالان اقتصادی یک کانال تلگرام نیست! ?پرمخاطب ترین تشکل اقتصادی ایران است که دقیق ترین پیش بینی های اقتصادی و آخرین تحلیلها را با شما به اشتراک میگذارد تماس : حامد پاک طینت @Hamedpaktinat
✅ تناقض سیاست در ایران!. ✍️ محمود صدری
✅ تناقض سیاست در ایران !
✍️ محمود صدری
1- مقدمه و پرسش: این جملات و جملات مشابه آنها، برای ایرانیان بسیار آشنا و گاهی بهغایت دلآزار است: «هر جا امکان خدمت باشد در خدمت مردم و نظام هستم.»، «این منصب برایم چیزی ندارد و تنها بر اساس تکلیف است که آن را قبول کردهام.»، «بر اساس تکلیف نامزد انتخابات شدهام.» با این حال، دو نقیض این ادعاها در فضای اداری ایران مشهور است و مدام دربارهاش حرف زده میشود. اول اینکه برخی مدیران از فرط تعدد مشاغل فرصت سر زدن به محلهای کار خود را ندارند. و دوم اینکه قوه مجریه برای مناصب کلیدی خود با کمبود شدید مدیر مواجه است و مدیرانش را با اصرار و الحاح جذب میکند و مدیران با قبول مسوولیت در واقع ایثار میکنند.
ریشه این تناقض در چیست که هیچ مدیری بیکار نیست، هیچ منصبی هم خالی نیست، تقریباً همه هم با احساس تکلیف کار میکنند، اما آثار این «اشتغال کامل مدیران» و «از خودگذشتگیها به خاطر مردم و نظام» جایی دیده نمیشود و نظام دیوانی ایران در شمار ناکارآمدترین نمونهها در جهان است؟
2- واکاوی و پاسخ: درباره این موضوعات و پرسشها فراوان سخن گفته شده و مطلب نوشته شده است. فصل مشترک آنچه تاکنون گفته و نوشته شده این است که «مدیران و نخبگان ایرانی منفعتطلب هستند و منافع شخصی خود را بر منافع مشترک و ملی ارجح میدانند و ایضاً اینکه موانع ساختاری مانع خدمت صادقانه مدیران دلسوز میشود» این تحلیل اگر هم درست باشد، اشارهاش به آثار و نتایج است و چراییِ این وضع را توضیح نمیدهد.باید پرسش را قدری عقبتر ببریم و بپرسیم چرا این رفتارها شکل میگیرند؟ آیا چنین رفتارهایی، در ذات ایرانیان نهفته است و لاجرم باید با آن ساخت؟ یا اینکه این رفتارها حاصل فرآیندهایی تاریخی و فکریاند که میتوان آنها را شناخت و درمانشان کرد؟
ایرانیان در 1400 سال گذشته، به استثنای دورههای کوتاه حکمرانی چند وزیر ایرانی نزد خلفای عرب و ترک و سلجوقی، و تا حدودی در دوره صفویه، هرگز حکومتی مستظهر بر فلسفه سیاسی معین و متکی به نظریه دولت مشخص نداشتهاند. فقدان فلسفه سیاسی و نظریه دولت موجب مستولی شدن دیوانسالاران بر دولت شده است. از آنجا که دیوانسالاری صرفاً جزئی از دولت است و قاعدتاً باید کارگزار اراده دولت باشد، در اینجا تناقض استیلای جزء به کل رخ داده و در نتیجه نهاد دولت، بروز نیافته است و جای خود را به اجتماع منافع خاص در چارچوب دیوانسالاری داده است. ملت بیدولت، از معاضدت «اختیار و مسوولیت» بیبهره شده و به جایش گرفتار قدرت بیمسوولیت شده و این قدرت بیمسوولیت، با تشکیل بنگاه منافع انحصاری، رابطه اخلاقی قدرت و مسوولیت را گسسته است
مفهوم دیگری که در ایران همواره مغفول مانده، مفهوم «فرد انسان» و مستحیل شدن آن در مفاهیمی کلی مانند مصالح عمومی و اعتقادات جمعی و تعهدات همگانی بوده است. آن کس که قبول مسوولیت میکند و خودش میداند که به تمنای قدرت و ثروت پا پیش گذاشته از سویی دچار عذاب وجدان میشود و از سوی دیگر با انکار فردیت خود، که وجهی از آن همین تمنای قدرت است، هویتباخته میشود. کشاکش میان هویت ساختگی و هویت واقعیِ رو به زوال، مرد سیاسی را به لکنت گرفتار میکند و وادارش میکند «صادقانه دروغ بگوید».
مدیر اگر در زمره فاسدان باشد به عرف اداری پناه میبرد و اگر از جمله مصلحان باشد، رقیبانش با رجوع به قوانینی که عادتاً متروکه و مقهور عرف اداری بودهاند، کیفرش میدهند.
جامعهای که در آن مالکیت مستقر و تابع اراده محض مالک نباشد، قطعاً جولانگاه نابکاران و کیفرگاه درستکاران میشود. مدیریت کردن در چنین وضعی برای مدیران درستکار از بین برنده آبرو و دستگاه عذاب وجدان میشود و برای برخورداران از امتیاز، نخجیرگاه منافع خاص و نامشروع.
نخستین و مهمترین تالی فاسدی که از قدرت بیآینده و محاسبهناپذیر حادث میشود، شتابزدگی دارندگان قدرت برای برخورداری از مواهب اقتصادی قدرت است که نتیجه قهریاش فساد است و خراب کردن جایی که شاید فردا از آنان نباشد.بنابراین، بحران مدیریت در ایران، خاصه مدیریت دولتی، حل نخواهد شد مگر در پی بهبود فضای کسبوکار سیاسی و کسبوکار اقتصادی. و چنین کاری هم در گرو طرح اجتماعی این مسائل در رسانهها و بردن پرسشها به بازار جامعه است. آنگاه که مردم از حدود و ثغور داشتههای سیاسی و اقتصادی خود خبر داشته باشند و بازیگران سیاست ناگزیر باشند با نام و نشان واقعی به میدان رقابت بیایند، مردم خواهند دانست که اداره اموال سیاسی و اقتصادی خود را به چه کسانی بسپارند و قطعاً جایی برای تراکم مشاغل مدیریتی از سویی و کمبود مدیر از سوی دیگر وجود نخواهد داشت.