✅ روزهای سرگردانی. ✍️ دکتر محسن رنانی. 📌تلخیص: مجمع فعالان اقتصادی

✅ روزهای سرگردانی
✍️ دکتر محسن رنانی
📌تلخیص:مجمع فعالان اقتصادی

این روزها، «روزهای سرگردانی ملی» است. این روزها همه ما با یک علامت سوال سنگین بر دوشمان به خواب می‌رویم و با یک علامت سوال سنگین بیدار می‌شویم. کارآفرین اقتصادی،فعال سیاسی، دانشجو، معلم، پزشک، همه در این سرگردانی مشترکیم

سال‌ها پیش، در دوره کارشناسی اقتصاد دانشگاه، دانشجوی من بود و سال‌هاست او را ندیده‌ام.امروز ایمیلی از او دریافت کردم با عنوان «درخواست کمک» که نه می‌فهمم چه می‌گوید، نه می فهمم چه می خواهد، نه می‌دانم چه کاری می‌توانم برایش بکنم. فقط به ذهنم رسید نوشته او را این‌جا منتشر کنم. همین. سهند را می‌گویم و این نامه اوست

جناب آقای دکتر رنانی

استاد گرانقدر و محترم

می دانم که این روزها برای شما روزهای پرمشغله ای هستند. همانطور که در درگاهتان اعلام کردید، این روزها به دنبال تعریف مفهوم توسعه هستید پس برای این نامه که طولانی بودن زمان شما می گیرد با همه وجود عذر می خواهم

ایرانی بودن واژه سنگینی است. واژه ای به سنگینی ۲۵۰۰ سال تاریخ.به سنگینی میلیون ها خون که تحت لوای آرمان های گوناگون ریخته شدند. روزی واژه ای را به ما معرفی کردید. واژه ای که هنوز نتوانسته ام معنای کامل آن را درک کنم. آن واژه «سرمایه نمادین» است. با وجود درک ناقصی که از این مفهوم دارم حتم دارم که ایرانی بودن یکی از این سرمایه های نمادین است. یا که لااقل باید یکی از این سرمایه ها باشد

انکار نمی کنم که بیکاری بیش از ۵ میلیون نفر ایرانی یک معضل بزرگ است. انکار نمی کنم که دستیابی به انرژی پاک هسته ای یک آرمان بزرگ است. انکار نمی کنم که توسعه و رشد و رونق تولیدات داخلی از اهمیت بالایی برخوردار است.انکار نمی کنم که تثبیت نرخ تورم که تثبیت بازار ارز که افزایش ذخایر ارزی که دستیابی به ثبات منطقه ای که کاهش هزینه معاملاتی مراودات تجاری بین المللی همه اهمیتی بسیار زیاد دارند.

اما آیا بزرگی این معضلات نافی بزرگی درد دختر بچه ۵ ساله ای است که در سرمای زمستان و با تنی لرزان و دستهای برهنه چند برگ فال حافظ را به رهگذران بی تفاوت پیاده روها می فروشد؟آیا ماشینی که با سرعت ۷۰ کیلومتر در ساعت از یک جاده اصلی بدون کاهش سرعت به درون یک خیابان ۵ متری می پیچد و زنی ۶۰ ساله را روانه بیمارستان می کند کمتر از بیکاری ۵ میلیون ایرانی اهمیت دارد؟

من دانش آموخته اقتصادم. یک ماه یا کمی بیشتر از پایان دوران دکترای من می گذرد. بیشتر از یک ماه نیست که مردم مرا دکتر خطاب می کنند و گاه به گاه از من سوالاتی درباره اقتصاد و نرخ ارز و قیمت مسکن می پرسند. اما چرا کسی از من نمی پرسد که چرا در کشور ۲۵۰۰ ساله مان پسربچه ای در آرزوی یک پرس قرمه سبزی جان می بازد؟ چرا کسی از من نمی پرسد که چرا وسعت خانه یک مادر و فرزند به اندازه یک جعبه تلوزیون است؟ چرا کس از من نمی پرسد که چرا ...

در طی ده سالی که به تحصیل علم اقتصاد مشغول بودم، تمام شنیده ها و خوانده هایم در دو چیز خلاصه شدند. همه یا مشتی نمودار و عدد و رقم و نرخ و آمار بودند؛ یا که تحلیلی هزارلایه از عملکرد سیاستمداران کشورمان بودند.

آمار و ارقام خیلی مهمند. نرخ بیکاری مهم است. نرخ تورم مهم است. خط فقر مهم است. نرخ ارز مهم است. نرخ طلاق مهم است. نرخ مرگ و میر در اثر سوانح رانندگی مهم است. اما تمامی این ارقام بدل شده اند به سپری دفاعی برای ما تا خودمان را از روبرو شدن با واقعیت محفوظ بداریم


آیا توسعه ماحصل سیاستگذاری های هیئت دولت و مجلس و قوه قضاییه است یا که میوه و ثمره همدلی و همبستگی مردمی است؟ تردد موتورسواران در پیاده رو های تهران چه ربطی به انرژی هسته ای دارد؟ چه ربطی به تحریم ها دارد؟ چه ربطی به رئیس جمهور دارد؟

این که مدام به گوش سیاستمداران بخوانیم که سیاست هایی را به پیش بگیرند که سرمایه اجتماعی را افزایش دهد، تورم را کم کند، بیکاری را کم کند، سوانح رانندگی را کم کنند، یا که در مترو از جایمان بلند شویم تا یک سالمند بنشیند.یا که یک بار هم که شده بر سر پیچ یک خیابان ۵ متری دوبله و سوبله پارک نکنیم؟ یا یک بار هم که شده دو متری سطل زباله در پارکی که صدها سطل زباله دارد پوست بستنی مان را نیندازیم؟

سالها تلاش کردم تا بفهمم. تا یاد بگیرم. اما امروز که دیدم وقتی از یک موتورسوار در جواب اعتراض من به عبورش در پیاده رو می گوید «من از کجا بدانم نباید در پیاده رو بیایم» ماندم

چندی پیش کتابی از ویل دورانت خواندم. نام کتاب در باب معنای زندگی بود. در مقدمه کتاب توضیح داده شده که دلیل نگارش ک