✅ استراتژی آمریکا نسبت به ایران. ✍️ دکتر محمود سریع القلم. 📌 تلخیص: مجمع فعالان اقتصادی

✅ استراتژی آمریکا نسبت به ایران
✍️ دکتر محمود سریع القلم
📌 تلخیص: مجمع فعالان اقتصادی

آیا دولت فعلی آمریکا، تمام مراحل استراتژی خود نسبت به ایران را روی کاغذ آورده است؟

عمق شناخت آمریکایی نسبت به ایران بر این پایه بنا نهاده شده است که ایران بازی گری غیرمتقارن است. از این منظر، ایران شباهت هایی به بازی گری ویتنامی ها دارد که توانستند بر ژاپن، کره، چین، فرانسه و آمریکا در مقاطع گوناگون به لحاظ جنگ های چریکی فائق آیند.

گستردگی سرزمینی، کوهستانی بودن سرزمین، روحیه تقابلی و فراموش نکردن گذشته، کار نظامی با ایران را سخت می کند و نه تنها کشمکش حل نمی شود بلکه تقابل را وارد مسائل جدید سیاسی می کند. ایرانِ خیلی ضعیف نیز در میان مدت به نفع روسیه و شاید چین باشد. بنابراین، به نظر می­رسد مادامی که از جانب ایران تحریکی صورت نپذیرد، راه حل نظامی برای حل و فصل اختلافات سیاسی، مدّ نظر آمریکا نباشد. ماندن در برجام نیز، ظاهر روابط سیاسی با اروپا و به اصطلاح "جامعه بین الملل" را حفظ می کند و بهانه تقابل نظامی با برنامه هسته ای را از واشنگتن می گیرد.

ریشه اختلافات ایران و آمریکا،از نوع فکری-فلسفی هست. برنامه هسته ای ظاهر قضیه است. در صورت برخورد نظامی با این اختلاف فکری، مسئله در کوتاه مدت حل می شود اما تضاد اصلی به طرف زیرزمینی شدن می رود.

در مقیاسی کوچک تر، تضاد میان ایران و آمریکا از نوع تقابلی بود که در جنگ سرد میان مسکو و واشنگتن برقرار بود. اندیشه ها و استراتژی های George Kennan ، روس شناس مشهور آمریکایی بود که راهبرد غرب نسبت به کرملین، شوروی و کمونیسم را طراحی کرد.

او اعتقاد داشت مشکلات شوروی ریشه در درون خودش دارد و آمریکا باید آن ریشه ها را علنی کند. استراتژی آمریکا نسبت به ایران به شدت تحت تاثیر این راهبرد های قدیمی است. چه آن هایی که اعتقاد به تعامل با ایران داشتند (کلینتون و اوباما) و چه آن هایی که تقابل را در پیش گرفتند(بوش پدر، بوش پسر و ترامپ) همگی با زیر بناهای تشدید تضاد ها، به ستوه آوردن و تحدید نظامی-اقتصادی عمل کردند.

تمام دولت های آمریکا در تعریفی که از ماهیت جمهوری اسلامی دارند مشترک هستند. تفاوت میان کلینتون با ترامپ، درصد بندی فشار است کما اینکه تفاوت نیکسون و ریگان نسبت به شوروی و کمونیسم، درجۀ فشار آن ها بود.

مردم شوروی در برابر خود یک سیستم تنومند سیاسی، امنیتی می دیدند. بخش هایی که در درون و اطراف حاکمیت زندگی می کردند از امکانات ویژه ای برخوردار بودند ولی عامه مردم در محرومیت بودند به طوری که به عنوان مثال هر شهروند سالی یک جفت کفش دریافت می کرد و نیز مدت هفت سال باید در انتظار تحویل یک اتومبیل مسکوویچ می ماند. این در حالی بود که هیأت حاکمه نه تنها شاهانه زندگی می کرد بلکه اکثریت در سواحل دریای سیاه، ویلاهای اختصاصی خود را داشتند.ظهور گورباچف تناقضات ساختاری شوروی را برملا کرد. شوروی ده هزار موشک قاره پیمای هسته ای داشت ولی از تامین مواد غذایی شهروندان خود ناتوان بود.مردم از فساد و ناکارآمدی و تبعیض آگاه بودند ولی عده بسیاری از این وضعیت منتفع می شدند و سرانجام فروپاشید.

حاکمیت چین هم از گستردگی فساد و ناکارآمدی آگاه بود اما اختلافات درون خود را به جامعه تسرّی نداد. رهبران چین در درون حزب کمونیست با یکدیگر بحث کردند و به اجماع رسیدند. مریضی مائو و مرگ او ، کاریزمای حاکمیتی را از میان برد و قدرت به دست زور آزمایی میان فراکسیون های درون حاکمیت افتاد. مردم پس از مائو با سیستم رو به رو بودند و نه فرد؛

حزب کمونیست، چین را بالاتر از ایدئولوژی می دانست. ایدئولوژی را تفسیر پذیر ولی فقر چین را غیرقابل تحمل می دانست.چین معتقد بود تامین منافع یک کشور تابع شرایط است و نه ایدئولوژی.ساختار سیاسی خود را حفظ کرد و دچار ساختارشکنی های شوروی نشد و به یک ابرقدرت اقتصادی، نظامی از طریق همکاری و تعامل دست یافت

هرچند ایران از منظر سطح قدرت در مقام چین یا شوروی نیست ولی بازی گری، پیچیده و انعطاف پذیر است. رفتار شناسی حاکمیت و مردم ایران سهل نیست. آمریکایی ها، مبانی نظری Kennan را نسبت به ایران عملیاتی کرده اند. اما نسبت به نتایج آن صرفا سناریو سازی می کنند. این سناریوها هم بازه­ی زمانی گسترده دارند،

منطق سیاست آمریکا روشن است: ضعیف کردن تدریجی ایران، جلوگیری از افزایش منابع مالی ملی، منع سرمایه گذاری خارجی، به تعویق انداختن توسعه ملی و تشدید ناکارآمدی ها.

و نتیجه راهبرد فعلی آمریکا نسبت به ایران تسلط بر اعراب، توانمندتر کردن قدرت نظامی و اقتصادی اسرایی