⁠⁣✅ سالمندی؛ ویرانشهر یا آرمانشهر؟!. ✍️ محسن طاهری دمنه.. خوب دقت کنید

⁠⁣✅ سالمندی؛ ویرانشهر یا آرمانشهر؟!
✍️ محسن طاهری دمنه

خوب دقت کنید. نقشه ای که درصد جمعیت بالای ۶۰ سال را در کشورهای مختلف جهان نشان می دهد. در سال ۲۰۱۲ ایران و همه کشورهای اطرافش (جز ترکیه) در ناحیه سبز قرار دارند. یعنی بین ۰ تا ۹ درصدِ جمعیت آنها بالای شصت سال قرار دارد.

اما در سال ۲۰۵۰ همه رنگ های منطقه ما تغییر خواهند کرد. ایران کشوری خواهد شد که جمعیت بالای ۶۰ سالش در سال ۲۰۵۰ به بالای ۳۰ درصد می رسد. یعنی تقریبا سی سال دیگر از هر سه نفر در ایران یک نفر بالای ۶۰ سال سن دارد. (در مورد امارات متحده عربی، قطر و بحرین هم فکر کنم همین طور باشد، خیلی مطمئن ننوشتم چون آنقدر ریز هستند که روی نقشه رنگشان دقیق مشخص نیست). (یک نکته جالب دیگر اینکه ترکیه به سرعت ما پیر نمی شود)


اما این سونامی سالخوردگی برای ایران به چه معنی است؟ خواهش می کنم به نکات زیر خوب دقت کنید:

نخست آنکه اگر اقتصاد ما نتواند خود را از یک اقتصاد نیمه صنعتی به یک اقتصاد موج سومی و مبتنی بر فناوری تبدیل کند، همین اقتصاد نیم بند عملا نیروی انسانی لازم برای کار را نخواهد داشت. بنابراین ما هم مثل امروز اروپا و کانادا باید چشم به مهاجرین جوان داشته باشیم (به رنگ سبز افغانستان در سال ۲۰۵۰ دقت کنید).


دوم آنکه از نظر امنیتی ما باید بتوانیم تا سی سال بعد نیروهای دفاعی کشور را از انسان محور بودن به سمت فناوری محور بودن سوق دهیم، مگر اینکه پیرمردهای شصت ساله در نیروهای نظامی ما تفنگ به دست باشند.

سوم آنکه در بخش تولید مواد غذایی، بحران محیط زیستی که همین حالا هم پرداختن به آن دیر شده است در کنار کم شدن نیروی کار در بخش کشاورزی (پیشران های عمده دیگری هم این روند را تشدید می کند: خشک شدن دشت های کشور، تمرکز ثروت در شهرها، بحران آب و ..) عملا ما را به گدا گشنه هایی پیر و فرتوت تبدیل می کند. که به نظر بنده اینجا هم چاره ای جز فناوری نداریم.
هر چقدر فکر می کنم می بینم بجز معجزه که دوران آن گذشته، یک چاره بیشتر نداریم و آن هم فناوری است.


⁣خوب حالا فکر کنید. آیا ما باید اساسا نگران باشیم؟ و اگر جواب شما آری است، نگران چه چیزی باید باشیم؟


اجازه دهید داستان ایران ۲۰۵۰ را بگویم. من دو سناریوی خوشبینانه و بدبینانه را داستان وار می گویم:


سناریوی اول: شیر پیر در قفس تنهایی

تعداد کمی از متولدین دهه های ۵۰ و قبل از آن سال ۲۰۵۰ را خواهند دید. اما من و هم نسلانم یعنی متولدین دهه ی شصت، در سال ۲۰۵۰ همان کسانی هستیم که احتمالا در دوران بازنشستگی به سر می بریم و متولدین دهه های بعد (دهه هفتادی ها، هشتادی ها و نودی ها) باید چرخ اقتصاد را بچرخانند، تولید ثروت کنند و مالیات بدهند تا دولت هم بتواند به ما کهن سالان حقوق بازنشستگی بدهد و بیمه ها بتوانند به تعهداتشان عمل کنند.


اگر اقتصاد همینی باشد که امروز می بینیم، بهتر است ما دهه شصتی ها آرزو کنیم که خیلی زودتر از آنکه به آن سال برسیم بمیریم. احتمالا در آن سال قانون مرگ اختیاری در کشور به رسمیت شناخته خواهد شد.


سناریوی دوم: من و بابابزرگم همین حالا یهویی سواحل زیبای چابهار

تا دیر نشده من و شما نه از روی پیش دستی و وطن دوستی و این حرف ها، بلکه بر اساس ضرورت، باید تمام توانمان را به کار بگیریم تا فناوری را در بالاترین حد وارد اقتصاد کنیم. در این صورت در ۲۰۵۰، سهم عمده تولید ثروت در کشور ناشی از فناوری است. یک سوم جمعیت سالمند کشور در رفاه به سر می برند و اگر مهاجری وارد کشور می شود قطعا یک کارآفرین و نخبه است.
⁣در آن صورت می توانیم خوش بین باشیم که دوران بازنشستگی از زمانی برای در انتظار مرگ نشستن به زمانی برای زندگی کردن برای ما تبدیل شود.


بی تعارف می گویم. اگر یک متولد دهه ی نود سر همان کلاسی برود که من رفتم، همان چیزهایی را بخواند که من خواندم و همانطور فکر بکند که من کردم، کلاه همه ما پس معرکه خواهد بود.
به مجمع فعالان اقتصادی بپیوندید
Telegram.me/esfahaneconomy