⁠مرگ برایان ولز. ----

⁠مرگ برایان ولز. ----

مرگ برایان ولز
----
قسمت دوم


⁣اونجا یک تابلوی کنار جاده‌ای هست که در زمین کنارش دستورالعمل بعدی توی یک بطری شیشه‌ای قرار داره. پلیس تک تک این مراحل رو داشت کشف میکرد و جلو میرفتن. اما وقتی به اونجا رسیدن، بطری شیشه‌ای رو پیدا کردن ولی کاغذ توش رو برداشته بودن. انگار آدمای پشت قضیه بو برده بودن و کاغذ رو از تو شیشه ورداشته بودن.

⁣پلیس به بن بست رسید. مورد عجیب دیگه این بود که ولز هنگام مرگ دو تی‌شرت تنش بود که خانواده‌ش گفتن برای ولز نبوده. اما اصلا هدف از کل این چی بود؟ چرا به یارو بمب وصل کردن؟ چرا برایان ولز رو انتخاب کردن؟ چرا بمب واقعی بود؟ چرا در اماکن واقعی نشونه‌ها رو قرار داده بودن؟

⁣پلیس رفت رستورانه و گفت این سفارش آخر شما آدرسش کجا بود؟ آدرس می‌رسید به یک ایستگاه رادیویی در خارج شهر که کنارش یک خونه‌ی ویلایی بود. دیدن یه مرد میانسال نشسته اونجا و ازش درخواست کردن اگه میشه در محوطه یه قدمی بزنن. پیرمرد قبول کرد و بعد از قدم زدن، رفتن.

⁣چند نفر خبرنگار روزنامه محلی هم اون اطراف رد پای برایان رو روی زمین اطراف خونه این مرد تشخیص داده بودن ولی مشخص نبود که تهش به کجا ختم میشد. این مرد ۵۹ ساله که اسمش Bill Rothstein بود اما یک راز پنهان داشت. یک ماهی از کشته شدن برایان می‌گذشت که تلفن رو ورداشت و زنگ زد به پلیس.

⁣آقای روتشتاین به پلیس آدرس یه خونه رو داد و گفت تو این خونه یه جسد یخ زده هست که توی فریزر نگهداری میشه. روتشتاین در حقیقت آدرس خونه خودش رو داده بود و جسد در فریزر خونه خودش بود. پلیس در کمتر از یکساعت این مرد رو دستگیر کرد. اما داستان چی بود؟

⁣روتشتاین به پلیس گفت: حقیقتش هفته‌هاست که دو دلم. اواخر میخواستم خودم رو بکشم. حتی یه وصیت نامه هم نوشتم که تو فلان کشو هست. پلیس کاغذ وصیت رو پیدا کرد و توش روتشتایم از اطرافیانش معذرت خواهی کرده بود. گفته بود من این آدم رو نکشتم و در مرگش سهیم نبود و این قضیه ربطی به برایان ولز نداره.

⁣به پلیس گفت: چند ماه پیش دوس دختر سالیان پیشم اومد بهم سر بزنه. گفت من دوست پسرم رو سر یه نزاعی کشتم و ازت کمک میخوام که جسدش رو پنهان کنی برام. روتشتاین هم قبول کرده بود. اسم اون خانوم مارجوری بود. روتشتایم گفته بود چشم و جسد رو گذاشته بود تو فریزر خونه‌ش تا یه فکری براش بکنه.

⁣بیل روتشتاین گفت که من از این زن میترسم و نگران بودم که همین بلا رو سر خودم هم بیاره. بخاطر این بود که زنگ زدم به پلیس و قضیه رو گفتم. پلیس فوری رفت سراغ مارجوری و بازداشتش کردن. مارجوری که حال و روز درستی نداشت و اختلال روانی داشت، به جرم قتل جیمز رودن بازداشت شد.

⁣سال به ۲۰۰۵ رسید. روتشتاین سال قبلش در زندان بر اثر بیماری فوت می‌کنه. پلیس هم هنوز متوجه اون عبارت نشده بود که چرا روتشتایم تو وصیتش نوشته بود که این جسد ربطی به برایان ولز نداره. تا اینکه مارجوری به حرف اومد. مارجوری گفته بود اگه زندانم رو به یه زندان کمتر امنیتی تغییر بدین همه چی رو میگم.

⁣مارجوری اما پیشینه‌ی عجیبی داشت. یه شوهر و یه دوست پسر سابقش رو کشته بود اما هر بار به دلیل عدم شواهد کافی قسر در رفته بود. گفت روتشتایم دروغ گفته، اتفاقا جسد درون فریزر به مرگ برایان ولز ربط داره و خود روتشتایم هم در این پرونده نقش ایفا کرده.

⁣داستان از این قرار بود که مارجوری یه پدر پولدار داشت. پیش دوستاش (روتشتاین و جیمز رودن) گله کرده بود که به من پول نمیده و داره حیف و میلش میکنه. به این دو مرد گفته بود اگه بکشینش و من به پول پدرم برسم، سهم خوبی به شما هم میدم. مارجوری گفت مغز متفکر این قتل خود روتشتاین بود.


------
@friedrish