⁠آرنو فونکه: اخاذ برلینی. ---------

⁠آرنو فونکه: اخاذ برلینی. ---------

آرنو فونکه: اخاذ برلینی
---------
قسمت دوم


کار عجیب‌ترشم این بود که اول بمب رو می‌ترکوند بعد درخواست پول می‌کرد. بخاطر این موارد روزنامه‌ها و محافل پر از شایعه بود که این بابا میخواد با این کارها پیامی رو به دولت یا مردم بده. یا بخاطر اوضاع بد آلمان، مردم ازش حمایت میکردن که بالاخره کسی داره علیه این وضعیت یه کاری انجام میده

در یکی از پرتاب‌های پول از قطار پلیس تونست مکانش رو تشخیص بده. روی یک خاکریز لیزی وقتی افتادن دنبالش، پلیس لیز خورد و فونکه تونست سوار دوچرخه بشه و فرار کنه. همینا باعث شد که پیش مردم بیشتر از پیش محبوب بشه. فونکه کل سیستم پلیس کشور رو مضحکه‌ی خودش کرده بود.

دولت دست به دامن نیروهای ویژه شد. یک بار هنگام پرتاب پول از قطار از یک بمب دست ساز استفاده کردن. میخواستن وقتی فونکه جعبه رو برمیداره، بمب تو دستش بترکه (البته بمب خطرناکی نبود و فقط در حد آسیب رسوندن بهش بود). فونکه نزدیک که شد نقشه پلیس رو فهمید و جعبه رو بلند نکرد.

یکبار به پلیس گفته بود پول رو بیارین بندازین تو سطل بزرگی که توش خاک و نمک میریختن برای یخ‌زدایی جاده‌ها. پلیس یه دستگاه motion detector به بسته وصل کرد و انداختنش تو سلط. اطراف سطل منتظر بودن فونکه بیاد پول رو برداره و بگیرنش.

هرچقدر منتظر موندن خبری نبود، ناگهان صدای ضعیفی از سنسور حرکتی در اومد. نزدیک اون سطل بزرگ که شدن دیدن که فونکه قبلا سطل رو روی یک منهول قرار داده که وصله به شبکه فاضلاب شهری. از زیر کیف رو برداشته بود و فرار کرده بود. پلیس هم روز به روز بیشتر درمونده میشد.

برلین پس از فروپاشی دیوار، به یک میعادگاه برای همه جور گنگستری تبدیل شده بود. موج خشونت و دزدی و خفت گیری همه جا رو گرفته بود. امن نبودن شهر، گرونی و اقتصاد ضعیف باعث شد فونکه کلی طرفدار پیدا کنه. با دنبال کردن ماجراهاش یک حس خوشایندی به مردم دست میداد که انگار فونکه انتقام همه رو میگیره.

رفتن سراغ کمیک‌ بوک‌های Donald Duck و گفتن شاید از طریق ماجراهاش بتونن برنامه‌های بعدی فونکه رو تشخیص بدن. تو یکی از کمیک‌ها ماجرای یک زیردریایی هست. پلیس گفت ممکنه حرکت بعدیش انتقال پول از طریق یه دستگاه دست ساز زیردریایی باشه.

جالب اینجاست که پلیس درست تشخیص داد، فونکه یه زیردریایی هم درست کرده بود اما به دلایلی نتونست ازش استفاده کنه. یه بار هم پلن دیگری داشت که پلیس می‌بایست پول رو مینداخت تو دریچه فاضلاب ولی بخاطر بارندگی اب درون فاضلاب زیاد شد و برنامه‌ش به انجام نرسید.

شش سال گذشته بود و پلیس حدود 20 میلیون دلار هزینه کرد برای گرفتنش. به هیچ جا نرسیدن. صدها مامور رو در خیابونای برلین گذاشته بودن کنار باجه‌های تلفن و همه چی رو رصد میکردن. یک بار فهمیدن دستگاهی که باهاش تغییر صدا میده رو از فلان مغازه خریده.

به مغازه داره گفته بودن اگه کسی با این مشخصات اومد و این وسیله رو خواست این دکمه رو فشار بده. فونکه وارد مغازه شد، مغازه دار فهمید کیه، دکمه‌ای رو فشار داد. فونکه که حس کرد یه چیزی درست نیست، فوری از در پشتی مغازه فرار کرد و از چند دیوار بالا رفت. پلیس هم یه جا تو مسیر گمش کرد.

در یکی از پلن‌های خفنش یک ریل متروکه پیدا کرده بود و یک واگن برقی ساخته بود. به پلیس گفت پول رو بزارین تو واگن و دکمه رو فشار بدین. پلیس دکمه رو فشار داد و واگن تو تاریکی جنگل گم شد. پلیس هم هوایی و زمینی دنبال واگن راه افتاد. اما فونکه یه جایی تو مسیر یک سیم گذاشته بود رو ریل.

واگن که به سیم خورد، کلی مواد محترقه اطراف ریل روشن شدن. هلکپوتر از بالا سر و نیروهای زمینی احساس کردن درگیری شده و گیج شده بود. همین باعث شد فونکه وقت بخره تا واگن رو بکشه جلوتر. حدود یک مایل جلوتر اما واگن چپه شد و پولا رفت هوا. نقشه خوبش خراب شد و بدون پول برگشت خونه.

سال 1994 پلیس دیگه نمیدونست چیکار بکنه. 20 میلیون دلار هزینه و بدون نتیجه. خسته شده بودن، کلی افراد اشتباهی رو هم بازداشت کرده بودن. فونکه به یک folk hero تبدیل شده بود تو آلمان و خبراش داغ داغ در شهرها نقل محافل بود.

------
@friedrish