⁠ماجرای فرار ران و دوریندا از زندان. -------------. قسمت اول

⁠ماجرای فرار ران و دوریندا از زندان. -------------. قسمت اول

⁠ماجرای فرار ران و دوریندا از زندان
-------------
قسمت اول

دوریندا لوپز 71 ساله گوشه خانه سالمندان نشسته بود رو ویلچر. کسی نمی‌دونست از کجا اومده و چه گذشته‌ای داره. فقط گربه‌ش میدونست و اونم بخاطر این بود که شبا برا گربه سرگذشت خودش رو میگفت. یه زمانی تیتر یک اخبار بود. به مدت 10 روز یک سلبریتی بود.

آدمای خیلی معدودی سرگذشت دوریندا رو میدونستن، و اینکه خودشم تمایلی به گفتنش نداشت. اما دوریندا محور یکی از عاشقانه‌ترین فرار از زندان‌های تاریخ بود و حالا که دوست پسرش در سال 2020 انگار از زندان داشت آزاد میشد، تمایل پیدا کرد که داستانش رو بازگو کنه.

پنجاه سال پیش از این، دوریندا یک زن ۲۱ ساله‌ی جذاب بود؛ با موهای بلوند و چهره‌ و بدنی جذاب که توانایی این رو داشت خیلی از مردای اطرافش رو جذب خودش کنه. بخاطر تعدد ازدواج‌هایی که داشت اسمش این شده بود Samantha Dorinda Malone Fiegler McPherson Lopez و هی فامیلی به اسمش اضافه میشد.

اما دوریندا خلافکار بود. دزدی میکرد، چک‌های بی‌پشتوانه می‌کشید، از مردای اطرافش سو استفاده میکرد که براش دزدی کنن. همون دوران بیست تا سی سالگی چند بار کوتاه مدت انداختنش زندان ولی دست بردار کارهاش نبود.

مردای اطرافش می‌گفتن ما نمی دونیم چرا هرچی میگه به حرفش گوش میدیم اما یک قابلیت عجیب در ترغیب کردن مردای اطرافش داشت که براش دست به هرکاری میزدن. سال ۱۹۸۱ یک نقشه دزدی کشید که در اون شوهر و سه مرد دیگه دخیل بودن.

این چند نفر میرن بانک و میگن ما کارمند سازمان مالیات آمریکا هستیم و درخواست آدرس مدیر بانک رو میکنن. آدرس رو میگیرن، دو نفرشون میرن خونه مدیر بانک و خانواده رو به گروگان میگیرن، و اینطوری با فشار و تهدید از بانک دزدی میکنن.

اما در ۳۲ سالگی و سر این قضیه بالاخره دستگیر میشه و حکم ۵۰ سال زندان بهش میدن. این موقع سه تا بچه داشت و شوهرش رو هم بازداشت کرده بودن. دوریندا رو شب سوار اتوبوس میکنن به سمت زندان. صبح که از خواب در تختش بیدار شد، دید عجب زندان باحالیه.

زندانی‌ها از این بوم باکس‌ها رو شونه‌شون میزاشتن و راک گوش میدادن، زمین تنیس بود، دستگاههای نوشیدنی، اتاق‌های خصوصی، میز بیلیارد و دیگر وسایل سرگرمی. این آدما لباسهای خودشون رو می‌پوشیدن و اجباری برای لباس یکدست نبود. تلویزیون و استریوی پخش تو همه اتاقا بود.

اسم این زندان Pleasanton بود. مثل بیرون، زن و مرد توش میتونستن قدم بزنن و دست همدیگه رو بگیرن. به قول خود دوریندا، بهترین دوره زندان در آمریکا دهه هشتاد در همین زندان بود. این طرحی بود از سوی یکسری روانشناس برای کاهش فشار عصبی روی زندانی‌ها.

هرچند خوابگاهها جدا بود، ولی چند بخش کاری وجود داشت که زن و مرد با هم قاطی بودن. از آشپزخانه گرفته تا بخش‌های اداری مربوط به زندان و کارگاههای که وجود داشت. اینجا میشد راحت با هم دوست شد، و از این فضا زندانی‌ها استفاده میکردن برای بوس و بغل. سکس قدغن بود ولی دزدکی انجام میشد.

دوریندا در بخش اداری زندان مشغول به کار شد. چند تا دوست پسر داشت که مثل بادیگاردش بودن. تا اینکه یک روز یک مجرم یقه سفید محکوم به جرایم مالی به اسم ران وارد زندان شد. این آدم در دوره جنگ ویتنام خلبان بود.

ران 41 ساله درخواست کار در بخش اداری و بخش مالی داد. اینطوری با دوریندا آشنا شد و به مرور خیلی بهم نزدیک شدن. اولین قرارشون سالن سینمای زندان بود که بعدا ران گفت دوریندا سرش رو گذاشت رو شونه‌م و پای راستش رو گذاشت رو پای چپم.

ران مشکلش جرایم مالی بود. آدم پولداری بود که چهره‌ش نشون نمیداد و تونسته بود که فقط دو سال از دادگاه حکم بگیره نه بیشتر. زمستان و بهار سال 1982 خیلی بهم نزدیک شدن. سینما و سالن رقص و سر کار و بوس و بغل‌هایی که تکرار میشد.

ران عاشقش شده بود، دوریندا میدونست که هرکاری بخواد براش میکنه و بیشتر و بیشتر شل میشد تو بغلش. اگر کسی جایی دست درازی میکرد به دوریندا، ران میومد و دعوا راه می‌نداخت. دیگه کل زندان میدونستن این دو نفر با هم هستن.

در خلال این ماجرای عاشقانه، دوریندا در دفترهای حسابداری چند تا جای خالی پیدا کرد که مشخص شد از بودجه زندان پول دزدیده میشه. با مسئول زندان که مطرح کرد، غیر مستقیم تهدید شد که زیاد پیگیر نباشه. از جمله اینکه چند بار تیغ اصلاح گذاشتن تو تختش برای تهدید.

یک بار هم یکی از مسئولان زندان بهش گفت اگه دوست داری پایان حکمت زنده از این در بری بیرون سرتو بنداز پایین. اما ترس از کشته شدن در زندان باعث بی‌خوابیش شد. موضوع رو با ران در میون گذاشت، اونم حس خوبی به قضیه نداشت و اینکه ممکن بود سر خودش هم بر باد بره.
------
@f