روایتهایی از اینجا و آنجای دنیا
ماجرای دزدی قرن از بانکی در آرژانتین. -----------------
ماجرای دزدی قرن از بانکی در آرژانتین
-----------------
قسمت دوم
برای انجام این کارهای فنی و آماده کردن تیم آراخو ماشینش رو فروخت ولی بازم پول کم بود. گشتن و گشتن یه اسپانسر پیدا کردن! یک فرد اروگوئهای تبار که سابقه درخشانی در سرقت داشت و پولدار بود. ۱۰۰ هزار دلار گذاشت وسط و گفت منم هستم.
این تیم سعی کردن ذهنیت پلیسها رو بخونن. و تمام اقدامات احتمالی پلیس رو بررسی کنن. کار بی نقص بود. حتی گفتن اگه پلیس بیاد داخل کانالهای زیر زمین چی؟ گفتن خب باید یک لول بریم پایینتر که وصل میشد به فاضلاب توالتها و عمق بیشتری بدیم به کار.
برای سرعت دادن به فرار گفتن قایق بیاریم داخل فاضلاب، گفتن آب عمق زیادی نداره نمیشه، بولستر گفت مشکلی نیست من یکی از شاهراههای اصلی کانال رو میبندم که آب بالا بیاد و بشه توش قایق روند. از همه پلنشون بی نقص بود.
پرسیدن خب چطوری پلیس رو سرگرم کنیم روی زمین؟ به این نتیجه رسیدن که یک پلنی بچینن که این یک دزدی عادی از بانکه و چند نفر داخل بانک با این کارا مشغول باشن. گروگان آزاد کنن. زنگ بزنن پلیس و مذاکره کنن. پیتزا سفارش بدن و ...
روز موعد فرا رسید. دو نفروشن دو تا ماشین دزدیدن از یه نقطهای و وارد زیرزمین بانک شدن و از پشت سر در گاراج بانک رو بستن. ماشینها رو گذاشتن جلو در. دو نفر از در ورودی وارد شدن در لباسهایی شیک و پیک و به شکل آدمای پولدار. آراخو آخرین نفری بود که وارد شد و قبلش یه جایی نزدیک به بانک یه ون رو پارک کرد با فلاشر روشن. پرش کرده بود از میخهای سه گوش و گریس و این چیزها. که بعدا پلیس این رو پیدا کنه و به اشتباه فکر کنه که اینا میخوان از این سمت در برن و این ماشینشونه. چند مورد از این حربهها برای رد گم کنی به کار بردن.
کار همه شون مشخص بود. دو نفر در زیر زمین برای انجام کار اصلی. یک نفر برای مذاکره با پلیس و وقت خریدن. دو نفر برای مدیریت گروگانها در داخل بانک و ... یکی دو نفر هم بیرون برای دست به سر کردن پلیس ها. اونی که کارش مذاکره با پلیس بود حتی چند ماه قبلش رفته بود کلاس بازیگری تا بهتر بتونه حرف بزنه. سعی میکردن جوری خودشون رو نشون بدن که پلیس احساس کنه گیر افتادن. با استرس حرف میزدن. یکی یکی گروگان ازاد میکردن که پلیس بگه میخوان حسن نیت نشون بدن. این حس رو به پلیس دادن که ادمای واردی نیستن و همین الاناست که تسلیم بشن.
خلاصه، جزئياتش زیاده. بالاخره اونایی که زیرزمین بودن سیگنال دادن که وقت رفتنه. یکی یکی جمع کردن و رفتن پایین. گروگانها رو ترسوندن که تکون بخورین کشته شدین. رفتن تو گاوصندوق، واراد اون کانال ۶۹ درجه شدن و رفتن تو کانال اصلی فاضلاب شهر. وارد یه کانال عمیق تر شدن.
و رفتن ده بلوک اونورتر با قایقی که از شانسشون موتورش از کار افتاده بود ولی آراخو فکر اینجاشم کرده بود. پارو آورده بود. از یه کانال فاضلاب پله گذاشتن اومدن بالا. سوار ون شدن و ادامهی ماجرا رو از تلویزیون زنده دیدن. پلیس دو ساعت بعد وارد ساختمون شد.
یه روز بعد بولستر رفت داخل شهر و یکسری از کارتهای اعتباری که دزدیده بودن رو در اقصی نقاط شهر پخش کرد. یا انداخت تو چاه آب یا جاهای دیگه که اینطوری باز هم پلیس رد رو گم کنه و به اشتباه نقاط دیگهای رو بگردن.
بعد گزارش دادن که دزدی قرن شده. ۲۰ میلیون دلار رو دزدیده بودن. پلیس به شدت عصبانی بود. مردم خوشحال بودن که یک سری آدم زبل اینطوری پلیس رو شرمنده کردن. کل کشور ازشون حرف میزدن و قهرمان ملی شده بودن. هیچ ردی ازشون نبود و انقدر خوب کار رو انجام دادن که کوچکترین سر نخی نداشتن.
------
@friedrish