⁠⁣تئاتر خیابانی پلیس برای اعتراف گیری از یک متهم. ---------------------

⁠⁣تئاتر خیابانی پلیس برای اعتراف گیری از یک متهم. ---------------------

⁣تئاتر خیابانی پلیس برای اعتراف گیری از یک متهم
---------------------
قسمت اول


⁣دو هفته مونده به کریسمس سال ۱۹۷۴، بورلی اسمیت ۲۲ ساله که یک بچه ۱۰ ماهه داشت، شوهرش رو روانه‌ی کارش کرد و رفت داخل نشست که کارت پستال‌های کریسمس رو امضا کنه. اون شب آخرین شب زندگیش بود. یک شخصی داخل خونه شد و از پشت سر بهش شلیک کرد و زندگیش رو گرفت.

⁣شوهرش داگ، کارگر خطی جنرال موتور بود و بعضی وقتا علف هم میفروخت به در و همسایه. زنگ که میزنه خونه و می‌بینه کسی جواب نمیده، به خانوم همسایه‌شون خبر میده که بیزحمت یه چک بکن ببین بورلی چرا جواب نمیده. همسایه می‌ره از پنجره نگاه می‌کنه و می‌بینه بورلی افتاده کف اتاق.

⁣داگ برمیگرده خونه. پلیس و آمبولانس میان و می‌بینن بچه سالمه و داشته بازی میکرده. اونجا پلیس در دم اعلام می‌کنن که بورلی فوت کرده و کالبد شکافی نشون داد با گلوله کالیبر ۲۲ کشته شده. جدا از کشتن بورلی، از خونه حدود ۱۷۰ گرم هم علف دزدیده بودن. عکس و مستندات جمع کردن و همه متفرق شدن.

⁣تئوری اولیه این بود که بورلی قاتل رو راه داده خونه و اون رو آشپزخونه تنها گذاشته که بره طبقه بالا و علف بیاره براش. بعد که میاد پایین قاتل اون رو می‌کشه. بین مشتریای داگ گشتن و تحقیق کردن کسی رو پیدا نکردن. گشتن ببینن کی اسحله با کالیبر ۲۲ داره دیدن هزار نفر دارن و بیخیال شدن.

⁣پس از پرس و جوی بسیار و البته کافی نبودن شواهد و مدارک، سال ۱۹۷۵ پرونده مختومه اعلام شد. نه شاهدی بود، نه مدرکی نه هیچ اثری از رد پایی. پلیس‌های اون منطقه البته بورلی اسمیت تو خاطرشون موند و فراموشش نکردن.

⁣سی و دو سال از این قضیه گذشت تا اینکه در سال ۲۰۰۷ از دل تاریکی مردی به اسم دیوید ماندر رفت به اداره پلیس. گفت حقیقتش من دوست آلن هستم (آلن شوهر اون زن همسایه بود که رفت چک کنه ببینه چرا بورلی جواب گوشی رو نمیده). گفت همون روز قتل من به آلن زنگ زدم گفتم علف داری؟

⁣آلن هم گفته بود ندارم ولی میتونم از همسایه‌مون تهیه کنم. روز بعد از قتل آلن با کلی علف اومد پیش من. در ضمن یک اسلحه کالیبر ۲۲ هم داره. اینجا که داشت پازل پرونده تکمیل میشد، پلیس رفت پیش زن آلن که البته الان ازش جدا شده بود. گفت اون شب آلن خونه بود یا رفت بیرون؟

⁣زنش اول انکار میکرد ولی بعدا گفت آره؛ در زمان قتل حدود یک ساعتی خونه نبود. پازل پلیس داشت جور میشد و پس از تحقیقاتی، که البته هنوز شواهد قطعی نداشتن، آلن رو به جرم قتل درجه دو چپوندنش تو زندان به امید اینکه شواهد و مدارک بهتری پیدا کنن.

⁣حالا تا اینجا ما تقریبا فهمیدیم قاتل کیه اما نیاز هست که قاتل اعتراف کنه برای ادامه‌ی پرونده. آلن هم هرچی بهش فشار میاوردن نم نمیداد. میگفت این وصله‌ها به من نمی‌چسپه. پلیس هم که درمونده بود یک پروژه‌‌ی تئاترمانند رو شروع کردن با حضور 4۰ نفر.

⁣اول وقتی آلن موقت در بازداشتگاه بود، یک پلیس مخفی رو در سلولش گذاشتن که بلکم ازش اعتراف بگیره. پلیسه تو سلول از خلاف‌هاش حرف میزد و سعی میکرد غیر مستقیم این رو وادار کنه اعتراف کنه، آلن لام تا کام هیچی نگفت.

⁣به علت شواهد ناکافی. آلن از سلولش آزاد میشه. اما پلیس ول کن نبود. از قاضی اجازه گرفتن و رفتن هرچی مدارک پزشکی و روانی داشت رو جمع کردن. آلن برای سالها میرفت پیش روانپزشک و امیدوار بودن بتونن چیزی از دل اونا در بیارن. یا شاید جایی پیش یه روانکاوی اعتراف کرده باشه.

⁣صدها صفحه پرونده‌ش رو از پیش روانشناس‌های مختلف گرداوری کردن ولی هیچ حرفی از این قتل توشون نبود. اما چند تا خلا تو زندگی آلن پیدا کردن. یکی اینکه آدم تنهایی بود و آرزوش این بود که یه رفیق خوب داشته باشه باهاش بره ماهیگیری. پلیس سعی کرد از این خلا‌ها استفاده کنه.

⁣پلیس سعی کردن با خوندن پرونده‌های روانی‌ش، بر ذهن آلن مسلط بشه. نقشه این بود که یکی از پلیس‌ها رو بهش نزدیک کنن، باهاش دوست بشه، برن ماهیگیری و تو این مسیرا بتونن یه اعترافی ازش بگیرن. بعدش اگر بازم چیزی نگفت، تئاترهای دیگه‌ای رو بازی کنن.

⁣سال ۲۰۰۹ یک صبحی یکی در خونه آلن رو میزنه. آلن در رو باز میکنه. طرف میگه من از فلان موسسه نظرسنجی اومدم خدمتتون، اگر به این سوال‌ها پاسخ بدین، اسم شما در کمپینگ ماهیگیری ایالت ثبت میشه و شاید برنده بشین. آلن هم به یه سری سوال بی ربط پاسخ میده و منتظر قرعه کشی میمونه.

------
@friedrish