روایتهایی از اینجا و آنجای دنیا
واسیلی آرخیپوف. --------
واسیلی آرخیپوف
--------
قسمت اول
واسیلی آرخیپوف Vasily Arkhipov یکی از نظامیان شوروی بود که در دوران بحران هستهای کوبا با فشار «ندادن» یک دکمه دنیا رو از نابودی هستهای نجات داد. مشاور جان اف کندی بعدها گفت که اون حادثه خطرناکترین لحظهی جنگ سرد نبود، بلکه خطرناکترین حادثه در تاریخ بشریت بود.
قضیه از اینجا شروع شد که کاسترو وقتی حکومت رو در یک مبارزهی خونین دست گرفت و نخست وزیر شد، پاشد رفت آمریکا گفت: برای دیدار دوستانه آمدهام. آیزنهاور که رئيس جمهور بود هیچ محلی بهش نذاشت و باهاش دیدار نکرد. این حادثه خیلی برای کاسترو ناخوشایند بود.
حکومت قبل کاسترو دست باتیستا بود. باتیستا دست نشانده آمریکا بود و بسیاری از صنایع کوبا رو آمریکا میچرخوند. کاسترو که یک ملیگرا بود قیام کرد و حکومت رو دست گرفت. شکاف شدید فقیر و غنی و ظلم باتیستا باعث این قیام به رهبری کاسترو شد.
بعدها کاسترو میگفت: رئيس جمهور آمریکا حتی به من یک فنجان قهوه هم تعارف نکرد. کاسترو رو پاس دادن سمت نیکسون که معاون اول بود. نیکسون بعدا گفت که کوبا دست یک انقلابی افتاده که زیاد قابل اعتماد نیست. آمریکا که از برکناری باتیستا ناراحت بود سر ناسازگاری با کاسترو گذاشت.
آمریکا شروع کرد به سنگ اندازی در حکومت جدید. کاسترو هم برای تلافی کل صنایع کشور رو ملی کرد. خیلیها رو از صاحبان آمریکایی بازخرید کرد (بصورت یکطرفه)، پالایشگاههای نفت رو ملی کرد و هرچی آمریکا بیشتر فشار میاورد، کاسترو رادیکالتر میشد.
نیشکر درآمد اصلی و عمدهی کوباست و خریدار عمدهش آمریکا بود. آمریکا دستور توقف خرید نیشکر را دارد و اعلام کرد هیچ فرآوردهی نفتی به کوبا ارسال نشه و با این کار کوبا رو زیر فشار زیادی قرار داد. سازمان سیا در این دوران حتی به مافیای میامی هم رو آورد برای کشتن کاسترو.
بعضی وقتا خرابکاری آمریکاییها اشکال عجیب و غریبی به خودش میگرفت: مثلا پارچه آغشته به نفت رو میبستن به دم گربه، آتیش میزدن و گربه رو ول میدادن تو مزارع نیشکر. یا سعی داشتن از طریق سیگار سمی کاسترو رو بکشن یا حتی ریشش رو بسوزونن که باعث خنده بشه!
در همین حین نیکیتا خروشچف رهبر شوروی بود. به کاسترو گفت اصلا غمت نباشه. من نیشکرت رو میخرم و هرچی نفت و فرآورده بخوای بهت میدم. اینجاست که تاریخدانها میگن آمریکا کاسترو رو هل داد بغل شوروی و اینجا بود که کاسترو کم کم افکار رادیکال کمونیستی پیدا کرد.
این سمت دنیا میگن خروشچف تو دفتر کارش هروقت کسی میومد تو بهش یه دوربین دو چشم میداد، میگفت از پنجره نگاه کن ببین چی میبینی. اونام با دوربین بیرون رو نگاه میکردن. چیز خاصی نمیدیدن. همهش درخت و کوه و اینا بود. خروشچف میگفت با دقت بیشتری نگاه کنین. اونام هاج و واج که هیچی نیست.
خروشچف دوربین رو خودش میگرفت و بیرون رو نگاه میکرد. میگفت آهاا، ببین من الان موشکهای جوپیتر آمریکا رو میبینم که مستقیم اینجا رو هدف گرفتن! خروشچف شوخی میکرد. منظورش این بود که آمریکا زیر دماغ شوروی در ترکیه کلی موشک به سمت اینجا کار گذاشته و این خطرناکه.
خروشچف فکر بکری به سرش زد و اومد به کاسترو پیشنهاد داد که شوروی پایگاه نظامی بزنه تو کوبا. میخواست این تهدید آمریکا رو به این شکل جواب بده. کاسترو از ترس کودتای آمریکا و از بین رفتن حکومتش پناه برد به شوروی و احساس کرد با ایجاد این پایگاه نظامی، تهدید آمریکا کم میشه.
جاسوسهای آمریکا که متوجه این حرکت شدن، به دولت گزارش دادن. آمریکا که میگفت این عمل اصلا قابل پذیرش نیست، دور تا دور کوبا از دریا رو محاصره کردن. در یکی از این محاصرهها شوروی محمولهای رو با کشتی فرستاد سمت کوبا که باید از این محاصره رد میشد.
\
خروشچف به آمریکا هشدار داد که مانع حرکت کشتیهای شوروی نشه وگرنه زیر دریاییهای شوروی کشتیهای آمریکایی را غرق میکنند. خروشچف گفت اگر آمریکا اصرار بر جنگ دارد، پس دیدار به جهنم. در همین سالها اتفاقاتی افتاد که به بحران هستهای کوبا معروف شد.
------
@friedrish