⁠سرقت قرن در هلند. ----. بخش دوم

⁠سرقت قرن در هلند. ----. بخش دوم

سرقت قرن در هلند
----
بخش دوم

خواندن بخش اول

⁣تصمیم اولیه اینه که برگردن خونه‌ی یکی از پسرها به اسم رادو. صبح همان روز دزدی خبرهای این گالری به تیتر اول سرتاسر هلند و بعد کل اروپا تبدیل میشه. آثاری بزرگ و گران‌قیمت که بعضی از اونها از کلکسیونرهای شخصی به امانت گرفته شده بود. خبری شوکه‌آور برای دنیای هنر.

⁣اکثر این آثار بزرگ هنری در سطح بین‌المللی شناخته شده‌ن. کد دارن و در صورت دزدی، قابل فروش نیستن. خیلی از دزدهای این آثار این رو نمی‌دونن و ارزش بالای این آثار باعث میشه هوس دزدی به سرشون بزنه در حالی که رو دستشون می‌مونه و کسی اونا رو نمیخره.

⁣شاید تنها راهی که بشه اون رو به پول تبدیل کرد این هست که از مالکان اثر در ازای برگردوندن آثار، باج‌خواهی کنی. البته این به ذهن این سه پسر نرسید. ۲۴ ساعت پس از دزدی، با دیدن اخبار خیلی شوکه می‌شن. احساس ترس کل وجودشون رو میگیره از پوشش کامل خبری. تصمیم میگیرن فرار کنن به رومانی.

⁣یکی از پسرها نقاشی‌ها رو از قاب‌هاشون در میاره و لوله می‌کنه میزاره تو ماشین. دوست دخترش رو ورمیداره و ۲۵۰۰ کیلومتر بدون توقف رانندگی می‌کنه: فرانکفورت، وین و سپس بوخارست. دوست دیگرش دو روز دیرتر میاد. ظاهرا در بلژیک دنبال کسی بود که بتونه راهنمایی‌شون کنه با فروش این آثار.

⁣دایره تحقیقاتی پلیس بسیار گسترده میشه و در چندین کشور همجوار آلارم به صدا در میاد. سرعت خیلی مهمه. دوربین‌های مرزی چند کشور خیلی دقیق بررسی می‌شن. اما هیچ چیز مشکوکی دیده نمیشه. هفته‌ها می‌گذره و پلیس با شرمندگی گفت هیچ سرنخی از دزدها نداریم. انگار دیگه خیلی دیر شده بود.

⁣دزدا به هر دری میزنن اما نمی‌تونن بفروشنش. چندین نفر رو می‌بینن از تیم‌های گنگستری و خلافکارهای بزرگ اما کسی خریدارش نیست. کار خیلی ریسکی بود و کسی قبولش نمی‌کرد. اینها هم خیلی نمی‌تونستن از جزئیات آثار صحبت کنن. یک روز در جایی یک باند مافیایی درخواست دیدن آثار کرد.

⁣یک آنالیزور آثار هنری رو آوردن که نقاشی‌ها رو بررسی کنه. تنها دو نقاشی با خودشون برده بودن و آنالیزور با دیدن اونا فهمید که همون آثار دزدیده شده از هلنده. چیزی نگفت، معامله صورت نگرفت و همه برگشتن به مکان خودشون. این آنالیزور اما پلیس رومانی رو در جریان گذاشت.

⁣پلیس رومانی که سرنخ خوبی پیدا کرده بود اما کامل مطمئن نبود، برای یکی دو ماه این چند پسر رو زیر نظر گرفت. تلفن‌ها رو چک می‌کردن و همه جا اونا رو در تعقیب داشتن. از چهره‌هاشون عکس گرفته شد و اونا رو با ویزیتورهای گالری در روزهای عادی تطبیق دادن. خودشون بودن.

⁣رادو و آدریان و دوست دیگرشون در این بین تلفنی بارها از این نقاشی‌ها صحبت کرده بودن و پلیس داشت گوش می‌داد. پلیس مترصد موقعیتی بود که بتونه اونا رو همراه با نقاشی بازداشت کنه. البته آدمهای خامی هم نبودند، در مکالمات اسم دقیق و مشخصات نقاشی‌ها رو نمی‌گفتن.

⁣پلیس با شخص بانفوذ و پولداری که برای دزدها آشناست تماس می‌گیره و راضی‌ش می‌کنن که به عنوان خریدار نقاشی‌ها با این سه پسر تماس بگیره. در همین حین نقاشی‌ها در خانه‌ی خاله‌ی رادو در چند نایلون بزرگ مشکی قایم شده. قرار ملاقات گذاشته میشه و روز و مکانش مشخص میشه.

⁣تنها چند ساعت قبل از قرار، با این پلیس مخفی، دوست دیگری بهشون زنگ می‌زنه و داد میزنه این یه دامه و طرف پلیسه. نرین سر قرار و از این حرفا. پلیس هم که تلفن‌های اینا رو شنود می‌کنه و می‌فهمن که عملیات لو رفته، ناچارا پسرها رو محاصره و بازداشت می‌کنن. بدون نقاشی‌ها.

خواندن بخش سوم


------
@friedrish