داشتم یه قهوه درست میکردم, صدا اومد، واتساپ شماره ایرانم بود!!.. - سلام آقای دکتر! چطورید؟

داشتم یه قهوه درست میکردم, صدا اومد، واتساپ شماره ایرانم بود!!

- سلام آقای دکتر! چطورید؟ آقا مشتاق دیدار! بجا آوردید که؟ فلانیم.

[شناختمش، یادم افتاد این اواخر قبل از مهاجرت خیلی مزاحمش شده بودم.]

- آقا گذاشتی مارو رفتی دیگه! حیف شما نبود که این بی‌لیاقتها انقدر راحت گذاشتن از ایران برید آخه؟ لیاقت نداشتن!

[واقعا، بی‌لیاقتها!]

- یادش بخیر چقدر میومدی دفتر ما، همشم عصبانی بودی. خدا پدر مادرشونو لعنت کنه.

[نمیدونم پدر مادر کی رو میگه!]

- راستی شنیدی حراست دستور داده همه دستگاه‌های شما رو از شبکه آب جمع کنن؟! میگن مدیرعامل شریف تراشه رفته خارج، این دستگاهها هم اطلاعاتشونو میفرستن به مدیر عامل خودشون تو خارج! انگار دستگاه سگِ دنبال صحابش بگرده! خیلی نفهمن بخدا! البته نیستنا! من میدونم، میخوان بودجه بگیرن از یه شرکت دیگه دوباره دستگاه بخرن، دنبال بهانه میگردن. آخرم پولاتو نگرفتی؟ نه؟!

[نه، نگرفتم، بی خیال شدم. روزی که از ایران رفتم، هم بیخیال پولهام شدم، هم شرکتم، هم هرچی که توش بود.]

- آقا میدونی مشکل شما چی بود؟ حرفها و نصیحتهای منو گوش نمیکردی! هی بهت راهکار میدادم، اشاره میکردم، ولی شما درک‌نمیکردی.

[راست میگفت، البته خیلی هم راست نمیگفت، چون نصیحت‌هاشو درست نمیگفت. یه‌کاری میکرد من بفهمم، منم که نمیفهمیدم. یعنی شعورم درک حرفهاشو نداشت.]

- من هر روز سر نماز این بی‌شرفهارو لعنت میکنم، نمیدونم خدا کی میخواد چوبشون بزنه.

[بی‌شرفها! نمیدونم کی رو میگه؟!]

- دکتر جان من همیشه شمارو برای بچه‌هام مثال میزنم. برن دانشگاه، مهندس بشن، دکتر بشن، کارآفرین بشن و بعدم مثل شما مهاجرت کنن.

[مگه خرن! خب اگه میخوان مهاجرت کنن الان بکنن دیگه! چرا اینهمه بدبختی بکشن!]

- آقا مزاحم نشم، ببین چجوری میتونی این بچه های مارو راهنمایی کنی بیان اونور آب. مثل ما اسیر این خرابشده نشن.

[اسیر!]

- ببین دکترجان اینا بیان اونجا کلی من حمایتشون میکنم که یه کسب و کار آبرومند و خوب راه بندازن. البته همینجا هم نفری یه آپارتمان و ماشین و ... بهشون دادم.

[آبرومند!]

- خداییش ایران که بودی خیرت به ما نرسید، اونجا یه کاری کن دعات کنیم.

[اینو راست میگفت، من معروف بودم به اینکه حتی خودکار بیک هم کادو نمیدادم.]

- یه وقت از دست ما ناراحت نیستی که برادر؟! ما هم از این حکومت دل خوشی نداریم. همش دزدی، همش رشوه، همش بیشرفی! خلاصه دکترجان بیشتر از این مزاحم نشم. هر وقت مسیج من رو خوندی یه تماس بگیر. اینجا هم اگه کاری داشتی ما در خدمتیم.

[نه بابا، ناراحت چیه! تو دلم چیزی نگه نمیدارم. ولی خود بیشرفش یکی از کسایی بود که چند سال من رو دووند و آخرم پولمو نداد. چون بهش رشوه نداده بودم، خودش کلی زیرابم رو اینور و اونور زده بود. سال آخر شب عید، انقدر جلوی دفترش منتظر شدم که بتونم ۱۰ درصد از طلبم رو بگیرم و حقوق و عیدی بدم، که حراستشون من رو انداخت بیرون!
آخرم شب عیدی رفتم قرض کردم تا تونستم فقط حقوق بدم.]

سهند بهنام ، دسامبر ۲۰۱۹ دوسلدورف
@dotDE