‍ 🔴 بالاخره کرد.. ✍ ‌اکبر_زین‌العابدین (آموزگار مقطع دبستان) …

‍ 🔴 بالاخره #باباش_بوسش کرد

✍ #علی‌اکبر_زین‌العابدین (آموزگار مقطع دبستان)



✅ با مدرسه‌ی ابتدایی به اردوی پدران و پسران رفته بودم. اردویی که بچه‌ها با پدرهایشان می‌روند. ایده‌ی جالبی است. پدرها و پسرها تیم می‌کشند، ‌فوتبال بازی می‌کنند،‌ سر به سر هم می‌گذارند، با هم غذا درست می‌کنند، مشغول بازی‌های نشستنی و فکری می‌شوند و... در این میان، پدرها با هم آشنا می‌شوند و به خاطر حضور پدرها به پسرها احساس توانمندی فوق‌العاده‌ای دست می‌دهد.

✅ مهم‌تر اینکه برخی از پدرها هم متوجه می‌شوند فرزندی دارند که نیاز به کلی رسیدگی دارد و فقط تامین مالی فرزندانشان کافی نیست. چون مادرها همیشه می‌دانند که دارای فرزندی هستند که به مدرسه می‌رود و کلی هم مسائل و مشکلات دارد؛ ولی همه‌ی پدرها نه. از طرف دیگر هم معلم‌ها در یک روز همه‌ی پدرهای شاگردان‌شان را می‌بینند و با روحیات گوناگون‌شان آشنا می‌شوند.

✅ جالب بود، آن روز فهمیدم که پدرها از بچه‌هاشان بازیگوش‌ترند! و فهمیدم که پدرها در بسیاری موارد بیشتر به درد پسرها می‌خورند تا مادرهای فداکار؛ ولی چون پدرها در خانواده حضور کمی دارند،‌ مادرها به ناچار نقش‌های پدران را هم برای فرزندان پسر بازی می‌کنند.

✅ روز اردو به نظرم رسید که پدرها بسیار به پسرهاشان نزدیک‌تر شده‌اند و با یک اتفاق عجیبی که افتاد، به این نظرم مطمئن‌تر شدم. ماجرا این بود که ما و بچه‌ها و پدرها تا بعدازظهر حسابی خوش گذراندیم و خوب له و لورده شدیم. نزدیک غروب بود که یکباره‌ دیدیم پدر چهارشانه و مغرور یک بچه کلاس چهارمی گوشه‌ای گریه می‌کند. واقعا عجیب بود! مدیر مدرسه به سراغش رفت. پدر با همان حالت گریان به مدیر گفت: «از شما واقعا ممنونم بخاطر امروز. من بعد از چهار سال پسرم را بوسیدم... من پسرم را فراموش کرده بودم..

http://telegram.me/Iranianspa