نوشتههایی از همه جا درباره اقتصاد و اجتماع با تاکید بر رابطه قدرت و ثروت مسیر ارتباطی: @jafkheir
✅ بازار اعضای بدن
✅ بازار اعضای بدن
با بررسی بحث و مجادلهای که واکنشهای احساساتی بسیاری را در هر دو طرف برانگیخته است میتوان این پرسش را پی گرفت: پرداخت پول بابت پیوند اعضای بدن. گری بکر استاد دانشگاه شیکاگو که با حمایت از کاربرد نگاه اقتصادی برای بررسی رفتار اجتماعی (برای مثال الگوی مصرف مواد مخدر چگونه است یا خانوادهها چگونه رفتار میکنند) شهرتی به هم زد متوجه شد ممنوعیت فروش اعضای بدن مثلاً کلیه، تعداد اهداکنندگان مناسب و سازگار را محدود میکند (عملاً به اعضای خانواده و دوستان نزدیک). بنابراین هرساله به مرگ هزاران نفر در امریکا میانجامد. بکر نتیجه گرفت این قضیه خیلی پیچیده است، و با ملاحظه هزاران نفری که به علت کمبود اهداکننده میمیرند، آدمهایی که مخالف ایجاد بازار برای اعضای بدن هستند، نباید ادعای برتری اخلاقی بکنند.
با وجود استدلال محکمی که بکر آورد، بیشتر ما کماکان پرداخت پول به مردم بابت اعضای بدن را تایید نمیکنیم. اما با توجه به منافع انتظاری دخیل در آن، آیا نباید بپرسیم چرا چنین کاری ناپسند است؟ نخستین استدلال بدون مناقشه، ترس از اینست که نکند اهداکننده از عواقب اقدام خویش به حد کافی آگاه نشده باشد. از دست دادن یک کلیه عواقبی بلندمدت برای اهداکننده دارد که مسئله کم اهمیتی نیست. فرایندی که به پیوند عضو منجر میشود باید با دقت نظارت شود و اهداکننده اطلاعات کافی درباره عواقب اقدام خود دریافت کند. به این دغدغه توجه شده است: وقتی عضو بدن به دوست یا اقوام نزدیک اهدا میشود، مدتهای زیادی است که پروتکلهای اطلاعاتی اجباری شدهاند.
دومین استدلال این احتمال است که اگر امکان پول درآوردن از راه اهدای عضو وجود داشته باشد شاید برخی مردم به واسطه منافع مالی کوتاه مدت جذب این کار شوند (حال چه برای کمک مالی به خود یا به خانواده خود، به ویژه اگر فقیر باشند) و بعدها از انتخاب خود تاسف بخورند. در اینجا پیامد درونی و حمایت همزمان افراد از خودشان را مد نظر داریم.
سومین رشته از بحث اینکه تمایل برخی مردم به معاوضه یک کلیه در ازای گرفتن چند صد دلار، نابرابریهایی را افشا میکند که جامعه ترجیح میدهد نادیده بگیرد. (برای بحثی درباره آسیبپذیری و شکننده بودن اخلاقیات ما به فصل 5 نگاه کنید.) در عمل، این محرومترین و خصوصاً بدبختترین افراد هستند که بیشترین تمایل را به فروش کلیه خود دارند. گونه دیگری از همین استدلال، احساس انزجارآور ما نسبت به گردشگری پیوند اعضا است.
خرید و فروش اعضای بدن انسان فقط در ایران قانونی است اما شبکههای عرضه غیرقانونی در چندین کشور در حال توسعه و اقتصادهای نوظهور وجود دارند. [توضیح مترجم با راهنمایی از مهدی فیضی: قانونی برای خرید و فروش اعضای بدن انسان در ایران وجود ندارد و قانون عملاً مسکوت است. چنین وضعی البته به معنی قانونی بودن خرید و فروش اعضای بدن انسان در ایران نیست. درست مانند اجاره رحم که همین وضع را دارد!]
روشن است که راهحل مشکل فقر، تلاش برای فرار از واقعیت با ممنوعیت خریدوفروش اعضای بدن نیست. اما سومین استدلال، استدلال دوم را تقویت میکند چون فقیر بودن احتیاج مبرم به منابع ایجاد میکند و شاید افراد را به سمت انتخابهایی هدایت کند که برای آنها زیانبار است. قاچاق اعضای بدن انسان قابل کتمان نیست. نکته اینجاست که باید گامهایی برای کنترل قاچاق برداشت و راهکاری برای مشکل اصلی (مشخصاً ناامیدی بیمارانی که منتظر اهداکننده هستند) یافت که باعث قاچاق میشود. بنابراین باید اهدای عضو در زمان مرگ مغزی را تسهیل و تشویق کرد، و راهکارهای نوآورانه (ازقبیل مبادله کلیه) را که در زیر بحث میشود ترویج کنیم.
سرانجام، رشته چهارم استدلال به این امکان میرسد که نکند اهداکنندگان واقعاً راضی نباشند و سازمانهای شبهمافیایی آنها را مجبور به فروش کلیه خود بکنند. البته که این استدلال معتبر است اما مشخصاً درباره فروش اعضای بدن نیست: سازمانهای سبک-مافیایی میتوانند فرد را مجبور کنند تا پساندازهای خود را دو دستی تقدیم کند، یا میتوانند با بالا کشیدن مرتب بخشی از درآمد شخص، او را عملاً به برده تبدیل کنند، که بحثی کاملاً جدا از فروش اعضای بدن است. حداکثر چیزی که میتوان گفت اینست که وجود بازار برای اعضای بدن، فرصتها برای زورگویی را افزایش میدهد.