🔷 وظیفه اقتصاددان درک دلایل مقاومت در برابر تغییر و اصلاح است

🔷 وظیفه اقتصاددان درک دلایل مقاومت در برابر تغییر و اصلاح است.
یک نمونه: چالش‌ها و موانع برای اصلاح بازار کار

✅ هنگامی که اکثریت شهروندان پشتیبان نهادهای ناکارامد بازار کار هستند، تعجبی ندارد که دولت‌ها هیچ عجله‌ای برای واکاوی و اجرای اصلاحات پرمناقشه نداشته باشند و در عوض ترجیح دهند از همان شیوه‌های رفع و رجوع‌ سریع قدیمی برای مبارزه با بیکاری استفاده کنند. برای شهروندان فهمیدن این مسأله که درصورت دادن انعطاف‌پذیری بیشتر به کارفرمایان برای اخراج نیروی کار، شرکت‌ها قراردادهای اشتغال دایمی را آسان‌تر خاتمه خواهند داد آسان است‌؛ اما از دید کارکنان این شرکت‌ها، همچنین از دید بیکاران و شاغلین در مشاغل ناپایدار، بسیار سخت است آن سازوکار اقتصادی را شناسایی و تحلیل کنند که به نظام انعطاف‌پذیرتر منجر می‌شود و مشاغل بیشتر و بهتری ایجاد می‌کند.

✅ پیچیدگی سازوکارهای اقتصادی تنها مانع اصلاحات نیست. به چشم آمدن تعدیل نیروی کار که به دلایل اقتصادی صورت گرفته است و تاثیرگذاری گسترده آن در رسانه‌ها و عرصه سیاست نیز عامل دیگری است که افکار عمومی را نسبت به انعطاف‌پذیری بیشتر بازار کار بی‌علاقه می‌کند. کارگری که به علت تعدیل نیرو اخراج می‌شود، چهره‌ای دارد و مصیبتی را تجربه می‌کند (مصیبتی بسیار واقعی، چون شاید بازار کار جدید هرگز به او این اجازه را ندهد تا شغل مشابه دیگری به دست آورد). در طرف دیگر ماجرا، تعداد زیاد مشاغل خوبی که هر روزه و درنتیجه بی‌میلی صاحبان کسب‌وکارها به ایجاد مشاغل دایمی بیشتر‌ ایجاد نشده‌اند فقط افراد بی‌نام و نشان را متأثر می‌سازد [کسانی که در صورت انعطاف‌پذیری بیشتر بازار کار می‌توانستند شغلی داشته باشند و اکنون ندارند]: مشکل اینجاست که نمی‌توان بین کسی که بیکار است یا با قرارداد مدت معین مشغول به کار است، و شغلی که هرگز ایجاد نشده است یک همانندی برقرار کرد. مشاغلی که از دست می‌رود تیتر اخبار و روزنامه‌ها می‌شود، اما ایجاد شغل جدید در تیتر اصلی روزنامه‌ها جای نمی‌گیرد (به استثنای زمانی که سیاستمداران بتوانند با حق بجانبی از ایجاد مشاغل جدید برای خود افتخار کسب کنند)، و عدم ایجاد شغل [ناشی از انعطاف‌ناپذیری قانون کار] هم که ماهیتاً قابل دیدن نیست.

✅ پس سوگیری به نفع قربانی قابل شناسایی که روان‌شناسان درباره آن بسیار بررسی کرده‌اند نیز اهمیت زیادی در مخالفت با اصلاحات پیدا مي‌کند. جمله‌ نسبت‌داده شده به جوزف استالین که «مرگ یک نفر تراژدی است. مرگ یک میلیون نفر آمار است.» به این قضیه اشاره دارد که افراد حس همدردی بسیار بیشتری نسبت به قربانیان به وضوح شناسایی‌شده دارند (تا جایی که آمادگی دارند به آنها کمک کنند) نسبت به قربانیانی که به شکل مبهم‌تری تعریف شده‌اند («قربانیان آماری»). برای مثال شهروندان آماده‌اند تا مبالغی قابل ملاحظه برای کاستن از درد و رنج یک نفر که تصویر و داستانش را در تلویزیون دیده‌اند کمک مالی کنند، اما تمایل کمتری در کمک کردن به قربانیان ناشناسی دارند که به آن پول نیاز بیشتری دارند. در قلمرو اصلاحات بازار کار، قربانیان شناسایی‌شده کارگرانی هستند که یکجا اخراج‌ می‌شوند، و قربانیان ناشناخته انبوه بیکاران پراکنده‌ای هستند که در طول زمان و در شرایط بدون اصلاحات برای آنها هیچ شغلی وجود ندارد و ایجاد نشده است.