فرهاد قنبری:. «من نمیخام عضو کلوبی بشم که یکی مثل منو به عضویت قبول میکنه». (آنی هال_ وودی الن)

فرهاد قنبری:
"من نمیخام عضو کلوبی بشم که یکی مثل منو به عضویت قبول میکنه"
(آنی هال_ وودی الن)

واقعیت این است که همه ما به فراخور موقعیت های مختلف از عضویت در کلوپی که درهای خود را به رویمان باز کرده است فرار می کنیم..
واقعیت این است که ما همسری را می خواهیم که ما را به همسری نمی پذیرد.
ما معشوقه ای را طلب می کنیم که ما را به عنوان معشوق خود به رسمیت نمی شناسد.
ما روزها و شاید ماهها وقت خود را صرف آشنایی و پذیرفته شدن از سوی فردی می کنیم که احساس شیفتگی به او پیدا کرده ایم ولی همین که او ما را به رسمیت می شناسد و پیشنهاد رابطه با ما را می پذیرد از او فرار می کنیم...

در فیلمی (نام فیلم خاطرم نیست) مردی قصد تجاوز به زنی را داشت و زن با تمام توان و قدرت خود مقاومت می کرد اما همین که از کتک ها و آزار مرد متجاوز خسته شد و دست از مقاومت کشید (و شاید هم خواست طبق آن ضرب المثل المانی که می گوید "وقتی مورد تجاوز قرار گرفتید سعی کنید از تجاوز لذت ببرید" عمل کند) مرد بلند شده و با گفتن جمله " باشه برا یه وقت دیگه" از تجاوز منصرف شد...
مرد متجاوز در آن لحظه از عضویت در کلوپی که او را به رسمیت می شناخت سر باز زد. مرد متجاوز در واقع بیشتر از آنکه جسم قربانی را هدف قرار داده باشد سلطه بر میل او و رضایت او در پذیرشش را طلب می کرد و همین که احساس کرد میل او را به دست آورده به رضایت خاطر رسیده و از عمل وحشیانه خود دست کشید.

این واقعیت ساختار ناخودآگاه ماست. ما بیشتر از خود دیگری "میل" او را طلب می کنیم و از پذیرش در کلوپی که درهای خود را به رویمان باز گذاشته امتناع می ورزیم..
@kharmagaas