فرهاد قنبری:. ذائقه فرهنگی.. ⏺ ذائقه انسان چیز عجیبی است

فرهاد قنبری:
ذائقه فرهنگی

⏺ ذائقه انسان چیز عجیبی است. ذائقه در به راحتی روی برخی به طعم ها و غذاها عادت کرده و پس از گذشت مدتی کوتاه روی آنها تعصب خاصی پیدا می کند، به گونه ای که پس از مدتی هر طعم و رایحه دیگری را با عصبانیت و تلخی پس می راند. برای مثال ذائقه فرد کهنسالی که از کودکی با آبگوشت، شوربا، کله جوش و روغن حیوانی عادت کرده است را به راحتی نمی توان به چیزبرگر و هات داگ و پیترا و امثالهم تغییر داد و در نظر او همان آبگوشت بز باش و روغن حیوانی بهترین غذاهای شناخته شده روی زمین است. یا بر عکس تغییر ذائقه نسل های جدید که از اوان کودکی به پیتزا و برگر عادت کرده و جایگزینی آن با کره و سرشیر و شوربای محلی( اگر نگوییم نشدنی) کار بس دشوار، طاقت فرسا و زمان بر است.
ذائقه در مورد نحوه زندگی نیز تعصب و عادت خاصی دارد. برای فرد روستایی که در خانه بزرگ با حیاطی پر از درخت و گیاه و حیوانات خانگی رشد کرده است، زندگی در آپارتمان چند ده متری حقیقتا دشوار است و بی شک احساس اسارت و خفگی او را آزار خواهد داد.(همانگونه که نشستن بر روی زمین و راه رفتن بر روی زمین گل آلود برای فردی که از کودکی بر روی صندلی و مبل عادت کرده و در زمین های بدون گل و خاک آسفالت شده قدم زده است، کاری سخت و آزار دهنده است).

⏺ برخی از افراد در مواجه با نقدهای تندی که بر فرهنگ و هنر حاکم بر جامعه صورت می پذیرد، با شعار دفاع از دموکراسی و پلورالیسم فرهنگی به مخالفت با منتقدان پرداخته و با متهم کردن آنها به فاشیسم فرهنگی، از وجود هر صدایی ( ولو صدای مبتذل و گوش خراش) در عرصه فرهنگی و هنری دفاع می نمایند. به عقیده این افراد به کسی ربطی ندارد که فیلم اخراجی ها و هزار پا چند ده میلیارد دلار فروش کرده است یا دلنوشته فلان سلبریتی با عنوان کتاب شعر به چاپ دهم رسیده یا سلبریتی های سالن های تئاتر را به اشغال خود دراورده اند... به عقیده این افراد سوژه ها خود آزادانه انتخاب می کنند که اشعار حافظ و نیما یوشیج یا مریم حیدر زاده و گروس عبدالملکیان و کردبچه ...بخوانند. به عقیده آنها کسی فردی را مجبور نکرده که به جای داستایوفسکی و چخوف، فریبا خانم و هوشنگ پلنگ را بخواند و به جای آثار کیارستمی و تقوایی به تماشای وااای آمپول و میامی و تگزاس را تماشا کنند و به جای شجریان و ناظری به هاکان بند و بانی و "ببند در یا نبند در و امثالهم " را گوش کند...
این افراد معتقدند که سوژه ها خود اگاهانه و با اختیار به انتخاب محصول فرهنگی خود دست می زنند و در این میان هرگونه اجبار یا بی احترامی به سلیقه آنها حرکتی فاشیستی و غیر انسانی است.

⏺ اما کمی در این سخن و استدلال تامل کنیم!! آیا این سخنی درست است که هر فرد سلیقه خاصی دارد و باید به ان احترام گذاشت؟
سابقه نشان داده است که افراد تعصب بیشتری بر ذائقه فرهنگی و هنری نسبت به ذائقه غذایی دارند و تغییر آن به مراتب دشوارتر از تغییر ذائقه غذایی است.
حال تصور کنیم در جامعه ای که حوزه عمومی در سیطره تلویزیون و سلبریتی ها و نظام آموزشی استعداد کش و منجمد است، کودکان با چه تنوع سلایقی رشد می کنند و اصولا چه طعم هایی را برای چشیدن تجربه می کنند که انتظار انتخاب و گزینش از سوی آنها را داشته باشیم ؟؟
کودکان و نوجوانان از همان کودکی در بمب باران تبلیغات تلویریونی و شبکه های مجازی نه با سینمایی به جز این سینمای لوده پرور، نه با موسیقیی جز این سر و صداهای آزار دهنده و نه با کتب و شاعرانی جز این دلنوشته های مجازی آشنا می شوند و اغلب تمام درکشان از فرهنگ و هنری همانی است که به چشم خود بر صفحات موبایل ، تلویزیون و بیلبوردهای شهری مشاهده می کنند..
بدیهی است این نسل هیچ طعم دیگری جز همان طعم ارائه شده توسط گاج و تلویزیون و اینستاگرام و غیره را نمی شناسد و اصولا در صغارت و طفولیت خود باقی مانده و هیچگاه به مرحله انتخاب سلیقه نمی رسد.
این چنین فردی به احتمال زیاد به هر کالای بنجل و بی ارزشی به عنوان کالای فاخر می نگرد و در این وظیفه منتقد است که باید تلاش کند با ایجاد اندک فضایی این خواب شیرین دنیای کودکی را بر آشفته سازد..

@kharmagaas