فرهاد قنبری:. چشم‌های سیری ناپذیر

فرهاد قنبری:
چشم های سیری ناپذیر

⏺ مدتی پیش بر حسب اتفاق با یک جوان (که بعدا در حین صحبت گفت بیست و شش سال سن دارد) دو ساعتی را همسفر شدم. در این مدت کوتاه آشنایی این جوان از لحظه نشستن بر روی صندلی ماشین، با صورتی برافروخته و غضبناک شروع به فحاشی به مسئولان کشور و نالیدن از اوضاع اقتصادی و فقر و بدبختی خود کرد و آنقدر نفرین و ناله را ادامه داد تا منی را که به ندرت در این مواقع وارد گفتگو می شوم را وادار به واکنش کرد و علت این میزان استرس و عصبانیت را جویا شدم.
داستان زندگی این جوان طبق گفته های خودش از این قرار بود که در بازار یک دهنه مغازه اجاره ای فروش ظروف چینی داشت و به تازگی نیز نامزدی کرده بود. او به شدت از وضعیت رکود اقتصادی و کسادی کاسبی می نالید و به زمین و زمان ناسزا می گفت... در ادامه صحبت از او پرسیدم حالا با این شرایط رکود به طور متوسط چقدر درآمد ماهیانه داری و تا کنون پس اندازی چیزی هم داشته ای یا نه.... (البته انتظاری که داشتم بر اساس میزان استرس و ناراحتی که مشاهده کرده بودم این بود که بگوید فلان میزان بدهی بالا آورده ام و از دار دنیا هیچ چیزی ندارم و من هم خود را برای روحیه دادن به او که هنوز جوانی و انشاالله جبران میکنی و حرفایی از این قبیل آماده کرده بودم)
اما پاسخی که از او شنیدم باعث تعجب و ناباوری من شد.. او با همان عصبانیت و افروختگی گفت: "یک سوله کارگاهی دارم که چهارصد میلیون تومان قیمت دارد و اجاره دادم و ماهی چند میلیون تومان کرایه می گیرم، یک واحد آپارتمانی هشتاد متری در یکی از شهرک های اطراف تهران و یک ماشین پژو، همین"
گفتم مرد حسابی یک ساعت است به زمین و زمان فحش دادی و نالیدی طوری که من به شدت ناراحت شرایط تو شدم ، در حالی که اوضاع تو اصلا بد نیست و خیلی ها با دو برابر سن و سال تو نصف این درآمد و دارایی را هم ندارند...
با شنیدن این حرف ها جا خورد و دوباره شروع به نالیدن و شکوه کرد که پسر خاله ام دو سال از من کوچکتر است فلان ماشین خارجی سوار می شود، برادرم فلان قدر درآمد دارد و سالی چند بار تایلند و ترکیه می رود و فلان دوستم چه دارد و..... در ادامه صحبت در مورد شغل و درآمد من پرسید که گفتم معلمم و با این مدرک تحصیلی این میزان حقوق می گیرم... با شنیدن میزان حقوق دریافتی من یکی دو بار گفت شوخی نکن و پرسید از زندگیت راضی هستی و چگونه زندگی میکنی و ...؟ گفتم راضی نیستم ولی نیازی هم نمی بینم هر کسی را دیدم شروع به شکوه و ناله کنم ... البته خدا را شکر، همین سوال و پاسخ باعث شد دیگر تا آخر مسیر سکوت کرده و چیزی نگوید...

⏺ در سالهای اخیر به ندرت اتفاق می افتد که در یک عرصه عمومی اعمم از جمع دوستان، همکاران یا در تاکسی و اتوبوس و ... حاضر باشیم و اکثر مردم با عصبانیت و ناراحتی شروع به ناله و زاری از اوضاع اقتصادیشان نکنند‌. (البته به هیچ وجه قصد دفاع از اوضاع کنونی و نادیده گرفتن فقر روز افزونی که بر بخش بزرگی از جامعه حکفرماست و متاسفانه روز به روز در حال گسترش است را ندارم بلکه بحث در مورد پدیده دیگری که می توان آن را "گرسنگی و سیری ناپذیری" نامید مواجه هستیم. این شکل گرسنگی بیشتر از آنکه پدیده ای مرتبط با فقر (تامین نیازهای اولیه) باشد پدیده ای است که بر "چشم ها و دل ها" حکفرماست.
برخی افرادی با اینکه در تامین نیازهای خود مشکل چندانی ندارند اما ولع سیری ناپذیری به انباشت پول و کسب درآمد بیشتر دارند و انگار به هیچ طریقی چشم هایشان سیر نمی شود و همیشه گرسنه اند (پزشکانی که با درآمدهای بالا اغلب مشغول بساز بفروشی هستند یا برای گرفتن پول بیشتر برای یک عمل جراحی به هیچ اخلاقیاتی پایبند نیستند، دلالان و کاسبانی که با کسب سودها و درآمدهای آنچنانی با ولعی آزار دهنده دنبال روش های جدید برای انباشت بیشتر ثروتشان هستند، کارمندانی که با روش های غیر اخلاقی و غیر انسانی مانند دریافت رشوه هیچگاه به زندگی خود قانع نیستند و...)
این چشم های طماع و همیشه گرسنه به نظر نمی رسد با هیچ میزانی از ثروت سیر شوند... چشمانی که در عمق خود حقارتی بزرگ و اندوهناک را نشان می دهند.
این دست گرسنگان در مقایسه با فقرا از یک کمبود شدید انسانی رنج می برند و آن کمبود «عزت نفس» است، کمبودی که آرامش و آسودگی و خواب راحت را از آنها سلب کرده و به موجودی عصبی و پر استرس تبدیل شان کرده است...

@kharmagaas